ایـن ورود در آتـش نـتـیجه محجوب بودن از پروردگار است , و اثرى است که ازآن جدا نیست , و بطور مسلم آتش محرومیت از دیدار حق , از آتش دوزخ هم سوزانتر است !.
(آیـه )ـ و در ایـن آیـه مـى فـرماید: ((سپس به آنها گفته مى شود: این همان چیزى است که آن را تکذیب مى کردید))! (ثم یقال هذا الذى کنتم به تکذبون ).
ایـن سـخـن بـه عـنـوان توبیخ و ملامت و سرزنش به آنها گفته مى شود و عذابى است روحانى و شکنجه اى است معنوى براى این گروه خیره سر و لجوج .
(آیه )ـ.
((علیین )) در انتظار ابرار است !.
بـه دنـبـال تـوصیفى که در آیات گذشته درباره ((فجار)) و نامه اعمال و سرنوشت آنها آمده , در ایـنـجا, سخنى از گروه مقابل آنان , یعنى ابرار و نیکان است که ملاحظه افتخارات و امتیازات آنها در برابر فاجران , موقعیت هر دو را روشنترمى سازد.
نـخست مى فرماید: ((چنان نیست که آنها (درباره معاد) مى پندارند, بلکه نامه اعمال ابرار و نیکان در علیین است )) (کلا ان کتاب الا برار لفى علیین ).
((ابرار)) کسانى هستندکه روحى وسیع وهمتى بلند واعتقاد وعملى نیک دارند.
شـبـیه همان دو تفسیر که در آیات سابق درباره ((سجین )) داشتیم در باره ((علیین )) نیز صادق است .
نـخـست این که : منظور از((کتاب الا برار)) نامه اعمال نیکان وپاکان ومؤمنان است ,و هدف بیان این نـکته است که نامه اعمال آنها در یک دیوان کل به نام ((علیین )) که بیانگرتمام اعمال مؤمنان است قرار دارد, دیوانى که بسیار بلندمرتبه ووالامقام است .
یـا ایـن کـه نامه اعمال آنها بر فراز آنها در شریفترین مکان , یا بر فراز بهشت دربلندترین مقام جاى دارد, و همه اینها نشان مى دهد که مقام خود آنها فوق العاده بلند و والاست .
تـفسیر دیگر این که ((کتاب )) در اینجا به معنى سرنوشت و حکم قطعى الهى است که مقرر داشته نیکان در اعلى درجات بهشت باشند.
و البته جمع میان این دو تفسیر نیز ممکن است که هم نامه اعمال آنها در یک دیوان کل قرار دارد, و هـم مـجموعه آن دیوان بر فراز آسمانهاست و هم فرمان الهى بر آن قرار گرفته که خودشان در بالاترین درجات بهشت باشند.
(آیه )ـ سپس براى بیان اهمیت و عظمت ((علیین )) مى افزاید: ((و تو چه مى دانى علیین چیست )) (ومـا ادریک مـا علیون ).
اشـاره بـه ایـن کـه مقام و مکانى است برتر از ((خیال و قیاس و گمان و وهم )) که هیچ کس حتى پیغمبراکرم (ص ) نیز نمى تواند ابعاد عظمت آن را دریابد.
(آیـه )ـ سپس خود قرآن به توضیح بیشتر پرداخته , مى افزاید: علیین ((نامه اى است رقم خورده و سرنوشتى است قطعى )) (کتاب مرقوم ).
ایـن بـنابر تفسیرى است که ((علیین )) را به معنى دیوان کل نامه اعمال ابرارمعرفى مى کند, و اما بنابر تفسیر دیگر معنى آیه چنین است : ((این سرنوشت حتمى است که خداوند درباره آنها رقم زده که جایگاهشان برترین درجات بهشت باشد)).
(آیه )ـ سپس مى افزاید: این کتاب کتابى است که ((مقربان شاهد آنند))! یابر آن گواهى مى دهند (یشهده المقربون ).
((مقربون )) گروهى از خاصان و برگزیدگان مؤمنانند که مقامى بس والا دارند, وشاهد و ناظر نامه اعمال ابرار و نیکان دیگرند.
البته همه مقربان از ابرارند ولى همه ابرار در سلک مقربان نیستند.
(آیـه )ـ سپس به شرح بخشى از پاداشهاى عظیم ابرار و نیکان پرداخته ,مى فرماید: ((مسلما نیکان در انواع نعمت اند)) (ان الا برار لفى نعیم ).
(آیه )ـ بعد به شرح بعضى از آنها پرداخته , مى فرماید: ((بر تختهاى زیباى بهشتى تکیه کرده , و (به زیباییهاى بهشت ) مى نگرند))! (على الا رائک ینظرون ).
(آیه )ـ سپس مى افزاید: هرگاه به آنها بنگرى ((در چهره هایشان طراوت ونشاط نعمت را مى بینى و مى شناسى )) (تعرف فى وجوههم نضرة النعیم ).
اشاره به این که نشاط و سرور و شادى در چهره هایشان موج مى زند.
(آیه )ـ بعد از نعمت تخت و نگاه و آرامش و نشاط اشاره به نعمتى دیگریعنى ;? شراب بهشتیان کرده , مـى افزاید: ((آنها از شراب (طهور) زلال دست نخورده سربسته اى سیراب مى شوند)) (یسقون من رحیق مختوم ).
شـراب طهورى که مانند شراب آلوده و شیطانى دنیا معصیت زا و جنون آفرین نیست , بلکه هوش و عقل و نشاط و عشق و صفا مى آفریند.
(آیه )ـ سپس مى فرماید: ((مهرى که بر آن نهاده شده از مشک است ))(ختامه مسک ).
نه همچون ظرفهاى دربسته دنیا که مهر آن را با ((گل )) مى نهند, و هنگامى که انسان مى خواهد شـئ سـربـسـتـه را با شکستن مهرش باز کند, دستش آلوده مى شود,شراب طهور بهشتى چنین نیست , هنگامى که دست بر مهرش مى نهند, بوى عطرمشک در فضا پراکنده مى شود!.
و در پـایـان آیه بعد از ذکر اوصاف شراب طهور بهشتى , مى فرماید: ((و در این (نعمتهاى بهشتى ) راغبان باید بر یکدیگر پیشى گیرند)) (وفى ذلک فلیتنافس المتنافسون ).
((تـنـافـس )) بـه مـعـنى تمنى و تلاش دو انسان است که هرکدام مى خواهد شئ نفیسى که براى دیگرى است در اختیار او نیز باشد.
در حـقیقت مضمون آیه شبیه چیزى است که در آیه 21 سوره حدید آمده است : ((پیشى بگیرید بر یـکـدیـگر براى رسیدن به مغفرت پروردگارتان , و بهشتى که پهنه آن مانند پهنه آسمان و زمین است ))!.
(آیـه )ـ و بـعـد به آخرین نعمتى که در این سلسله آیات آمده اشاره کرده ,مى فرماید: ((این شراب (طهور) آمیخته با تسنیم است )) (ومزاجه من تسنیم ).
(آیه )ـ ((همان چشمه اى که مقربان از آن مى نوشند)) (عینا یشرب بهاالمقربون ).
از این آیات استفاده مى شود که ((تسنیم )) برترین شراب طهور بهشتى است که مقربان آن را بطور خـالص مى نوشند, و از آسمان بهشت یا طبقات بالاى آن فرومى ریزد ولى براى ابرار مقدارى از آن را با رحیق مختوم که نوع دیگرى از شراب طهور بهشتى است مى آمیزند!.
در روایـات مـتـعـددى ایـن شـراب بـهشتى پاداش کسانى ذکر شده که از شراب آلوده دنیاچشم بـپـوشند, و تشنه کامان را سیراب کنند, و آتش اندوه را در دل مؤمنان خاموش سازند و کسانى که در روز گرم تابستان روزه بگیرند.
از جمله پیغمبراکرم (ص ) به على (ع ) فرمود: ((اى على ! کسى که خمر وشراب را به خاطر خدا ترک گوید خداوند او را از شراب زلال دربسته مهر شده بهشتى سیراب مى کند)).
آیـه ـ شـان نـزول : مـفـسران براى این آیه و هفت آیه بعد از آن دو شان نزول نقل کرده اند نخست ایـن کـه : روزى عـلـى (ع ) و جـمـعـى از مؤمنان از کنار جمعى از کفار((مکه )) گذشتند, آنها به عـلى (ع ) و مؤمنان خندیدند و استهزا کردند, آیات موردبحث نازل شد و سرنوشت این گروه کافر استهزاکننده را در قیامت روشن ساخت .
دیـگـر ایـن کـه آیـات موردبحث درباره افرادى همچون عمار, صهیب , خباب ,بلال , و سایر فقراى مؤمنین که مورد استهزاى مشرکان قریش همچون ابوجهل , وولیدبن مغیره , و عاص بن وائل , واقع مى شدند نازل شده .
جمع میان این دو شان نزول نیز کاملا ممکن است .
تفسیر:.
آن روز آنها مؤمنان را مسخره مى کردند, اما امروز !.
در تـعقیب آیات گذشته که سخن از نعمتها وپاداشهاى عظیم ابرار و نیکان مى گفت , در اینجا به گـوشـه اى از مـصائب و زحمات آنها که در این جهان به خاطرایمان و تقوا با آن روبه رو مى شوند اشاره مى کند, تا روشن شود که آن پاداشهاى بزرگ بى حساب نیست .
نـخـست مى فرماید: ((بدکاران (در دنیا) پیوسته به مؤمنان مى خندیدند)) (ان الذین اجرموا کانوا من الذین آمنوا یضحکون ).
خـنـده اى تـمـسـخـرآمیز و تحقیرکننده , خنده اى که از روح طغیان و کبر و غرور وغفلت ناشى مى شود, و همیشه افراد سبک سر و مغرور در برابر مؤمنان باتقوا چنین خنده هاى مستانه داشته اند.
(آیـه )ـ در ایـن آیه دومین برخورد زشت آنها را بیان کرده , مى فرماید: ((وهنگامى که از کنارشان مى گذشتند آنها را با اشاره تمسخر مى کردند)) (واذا مروا بهم یتغامزون ).
و بـا ایـن علامات واشارات مى گویند: این بى سروپاها را ببینید که مقربان درگاه خدا شده اند این آسـتین پاره ها و پابرهنه ها را تماشا کنید که مدعى نزول وحى الهى بر خودشان هستند! واین گروه نـادان را بـنـگـریـد کـه مـى گـویـنـد استخوان پوسیده وخاک شده بار دیگر به حیات و زندگى برمى گردد و امثال این سخنان زشت و بى محتوا.
(آیـه )ـ ایـنـها همه در برخوردشان با مؤمنان بود, در جلسات خصوصى نیزهمین برنامه را بازگو کرده , و سخریه ها را غیابا ادامه مى دادند, همان گونه که آیه موردبحث مى گوید: ((و هنگامى که بـه سـوى خـانـواده خـود بـاز مـى گـشـتند مسرور وخندان بودند)) و از آنچه انجام داده بودند خوشحالى مى کردند (واذا انقلبوا الى اهلهم انقلبوا فکهین ).
گـوئى فـتـح و پـیـروزى نـصـیب آنها شده که به آن مباهات مى کنند, و باز هم درغیاب , همان سخریه ها, و همان استهزاها ادامه دارد.
(آیه )ـ چهارمین عکس العمل شرارت آمیز آنها در برابر مؤمنان این بودکه : ((وقتى آنان را مى دیدند مى گفتند: اینها گمراهانند)) (واذا راوهم قالوا ان هؤلا لضالون ).
چـرا کـه راه و رسـم بـت پرستى و خرافاتى را که درمیان آنها رائج بود و هدایتش مى پنداشتند رها کـرده , و بـه سـوى ایـمـان بـه خـدا و توحید خالص بازگشته و به گمان آنها لذت نقد دنیا را به نعمتهاى نسیه آخرت فروخته بودند.
(آیـه )ـ و از آنـجـا کـه مؤمنان غالبا از افرادى بودند که موقعیت اجتماعى وثروت قابل توجهى در اخـتـیـار نـداشـتـنـد ـ و بـه همین دلیل کفار به آنها با چشم حقارت مى نگریستند, و ایمانشان را بـى ارزش شـمرده , و آئینشان را به باد مسخره مى گرفتندقرآن مى گوید: ((در حالى که هرگز مامور مراقبت و متکفل آنان [ مؤمنان ] نبودند))(ومـا ارسلوا علیهم حافظین ).
این در حقیقت جوابى است به این افراد خودخواه و پرادعا که به شما چه مربوط که مؤمنان از کدام گروهند؟ شما در متن دعوت و محتواى آئین پیامبراسلام (ص )بنگرید.
(آیه )ـ ولى در قیامت مساله برعکس مى شود, چنانکه در این آیه مى فرماید: ((ولى امروز مؤمنان به کفار مى خندند))! (فالیوم الذین آمنوا من الکفاریضحکون ).
چـرا که قیامت بازتابى است از اعمال انسان در دنیا, و در آنجا باید عدالت الهى اجرا شود, و عدالت ایـجـاب مـى کند که در آنجا مؤمنان پاکدل به کفار لجوج ومعاند و استهزاگر بخندند, و این خود نوعى عذاب دردناک براى این مغروران مستکبر است !.
در بـعـضـى از روایـات از رسول خدا(ص ) آمده است که : ((در آن روز درى ازبهشت به روى کفار گشوده مى شود, و آنها به گمان این که فرمان آزادى از دوزخ وورود در بهشت داده شده است به سـوى آن حـرکت مى کنند, هنگامى که به آن رسیدند ناگهان دربسته مى شود, و این کار چند بار تکرار مى شود و مؤمنان که ازبهشت نظاره گر آنانند مى خندند))!.
(آیـه )ـ لـذا در ایـن آیه مى افزاید: ((در حالى که بر تختهاى آراسته بهشتى نشسته و (به سرنوشت شوم آنها) مى نگرند)) (على الا رائک ینظرون ).
بـه چه چیز نگاه مى کنند! به آن همه نعمتهاى بى پایان الهى , به آن مواهب عظیم و به آن عذابهاى دردناکى که کفار مغرور و خودخواه در نهایت ذلت و زبونى به آن گرفتارند.
(آیـه )ـ سـرانـجام در آخرین آیه این سوره به صورت یک جمله استفهامیه ,مى فرماید: ((آیا (با این حال ) کافران پاداش اعمال خود را گرفتند))؟! (هل ثوب الکفار مـا کانوا یفعلون ).
این سخن خواه از ناحیه خداوند باشد, یا فرشتگان , و یا مؤمنان , نوعى طعن و استهزا نسبت به افکار و ادعـاهاى این مغروران مستکبر است که انتظار داشتند درمقابل اعمال زشتشان جایزه و پاداشى هـم از خـداونـد دریـافـت دارنـد, در بـرابر این پندار غلط و خیال خام مى فرماید: ((آیا آنها پاداش اعمالشان را گرفتند))؟.
((پایان سوره مطففین )).
سوره انشقاق [84].
این سوره در ((مکه )) نازل شده و داراى 25 آیه است .
محتواى سوره :.
این سوره مانند بسیارى از سوره هاى جز اخیر قرآن مجید از مباحث معادسخن مى گوید, در آغاز اشـاراتـى بـه حوادث هولناک و تکان دهنده پایان جهان وشروع قیامت مى کند, و در مرحله بعد به مـساله رستاخیز و حساب اعمال نیکوکاران و بدکاران , و سرنوشت آنها, و در مرحله سوم به بخشى از اعـمـال و اعـتـقـاداتـى کـه مـوجب عذاب و کیفرالهى مى شود, و در مرحله چهارم بعد از ذکر سـوگـنـدهـائى به مراحل سیر انسان در مسیر زندگى دنیا و آخرت اشاره مى کند و سرانجام در مرحله پنجم باز سخن از اعمال نیک و بد و کیفر و پاداش آنهاست .
دربـاره فـضـیـلـت تـلاوت این سوره در حدیثى از پیغمبراکرم (ص ) مى خوانیم :((کسى که سوره انـشـقاق را بخواند خداوند او را از این که در قیامت نامه اعمالش به پشت سرش داده شود در امان مى دارد))!.
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر.
(آیـه )ـ هـمـان گونه که در شرح محتواى سوره گفتیم در آغاز این سوره نیز به حوادث عظیم و عـجـیـب پـایـان جهان اشاره شده , مى فرماید: ((در آن هنگام که آسمان [ کرات آسمانى ] شکافته شود)) (اذا السما انشقت ).
نـظـیـر آنچه در آغاز سوره انفطار آمده که مى فرماید: ((در آن زمان که آسمان (وکرات آسمانى ) شکافته و ستارگان پراکنده شوند و فرو ریزند)).
و این اعلام پایان دنیا و خرابى و فناى آن است .
در حـدیثى از امیرمؤمنان على (ع ) در تفسیر آیه آمده که فرمود: ((در آستانه قیامت این کواکب را که ما مشاهده مى کنیم از کهکشان جدا مى شود, و نظام همگى به هم مى خورد)).
(آیه )ـ سپس مى افزاید: ((و تسلیم فرمان پروردگارش شود و شایسته است چنین باشد)) (واذنت لربها وحقت ).
مبادا تصور شود که آسمان با آن عظمت کمترین مقاومتى در مقابل این فرمان الهى مى کند.
چـگـونـه مـى تـوانـد تسلیم نباشد در حالى که فیض وجود لحظه به لحظه ازسوى خداوند به آن مى رسد, و اگر یک آن این رابطه قطع گردد متلاشى و نابودخواهد شد.
(آیـه )ـ و در مـرحـلـه بـعد به وضع ((زمین )) اشاره کرده , مى فرماید: ((و در آن هنگام که زمین گسترده شود)) (واذا الا رض مدت ).
کوهها ـبه شهادت آیات فراوانى از قرآن ـ بکلى متلاشى و برچیده مى شوند وتمام بلندیها و پستیها از میان مى رود, زمین صاف و گسترده و آماده حضور همه بندگان در صحنه مى شود.
(آیـه )ـ و در سـومـیـن مـرحله , مى افزاید: ((و (زمین ) آنچه در درون داردبیرون افکنده و خالى مى شود)) (والقت مـا فیها وتخلت ).
مـعروف درمیان مفسران این است که مفهوم آیه این است که تمام مردگانى که در درون خاک و داخـل قـبـرهـا آرمـیـده اند یکباره همه به بیرون پرتاب مى شوند, ولباس حیات و زندگى بر تن مى کنند.
بـعـضـى دیگر گفته اند علاوه بر انسانها, معادن و گنجهاى نهفته درون زمین نیزهمگى بیرون مى ریزد.
ایـن احـتـمـال نیز وجود دارد که مواد مذاب درون زمین با زلزله هاى هولناک ووحشتناک بکلى بیرون مى ریزد, و همه پستیها را پر مى کند و سپس درون زمین خالى و آرام مى گردد.
(آیـه )ـ باز به دنبال این سخن , مى افزاید: ((و تسلیم فرمان پروردگارش گردد و شایسته است )) که تسلیم باشد (واذنت لربها وحقت ).
ایـن حـوادث عظیم که با تسلیم کامل همه موجودات توام است , از یکسوبیانگر فناى این دنیاست , فـناى زمین و آسمان و انسانها و گنجها و گنجینه ها,و از سوى دیگر دلیل بر ایجاد نقطه عطفى است در جهان آفرینش , و مرحله نوین وتازه هستى .
و از سوى سوم نشانه قدرت خداوند بزرگ است , بر همه چیز مخصوصا برمساله معاد و رستاخیز.
آرى ! هـنـگـامـى کـه این حوادث واقع شود, انسان , نتیجه اعمال نیک و بد خودرا مى بیند ـ و این جمله اى است که در تقدیر است .
(آیه )ـ.
تلاشى پررنج به سوى کمال مطلق !.
سـپـس انسانها را مخاطب ساخته و سرنوشت آنها را در مسیرى که در پیش دارند براى آنها روشن کـرده , مـى فـرمـایـد: ((اى انسان تو با تلاش و رنج به سوى پروردگارت مى روى , و او را ملاقات خواهى کرد)) (یا ایها الا نسان انک کادح الى ربک کدحا فملا قیه ).
این آیه اشاره به یک اصل اساسى در حیات همه انسانهاست , که همواره زندگى , آمیخته با زحمت و رنـج و تعب است , حتى اگر هدف رسیدن به متاع دنیاباشد, تا چه رسد به این که هدف آخرت و سعادت جاویدان و قرب پروردگار باشد,این طبیعت زندگى دنیاست , حتى افرادى که در نهایت رفاه زندگى مى کنند آنها نیزاز رنج و زحمت و درد برکنار نیستند.
تـعبیر به ((ملاقات پروردگار)) در اینجا, خواه اشاره به ملاقات صحنه قیامت که صحنه حاکمیت مطلقه اوست باشد, یا ملاقات جزا و پاداش و کیفر او, یا ملاقات خود اواز طریق شهود باطن , نشان مى دهد که این رنج و تعب تا آن روز ادامه خواهد یافت ,و زمانى به پایان مى رسد که پرونده این دنیا بسته شود و انسان با عملى پاک خداى خویش را ملاقات کند.
آرى ! راحتى بى رنج و تعب , تنها در آنجاست .
تکیه بر عنوان ((رب )) (پروردگار) اشاره به این است که این سعى و تلاش جزئى از برنامه ربوبیت خداوند و تکامل و تربیت انسان است .
(آیـه )ـ ولـى در اینجا انسانها به دو گروه تقسیم مى شوند همان گونه که مى فرماید: ((پس کسى که نامه اعمالش به دست راستش داده شود)) (فاما من اوتى کتابه بیمینه ).
(آیه )ـ ((به زودى حساب آسانى براى او مى شود)) (فسوف یحاسب حسابا یسیرا).
(آیه )ـ ((و خوشحال به اهل و خانواده اش باز مى گردد)) (وینقلب الى اهله مسرورا).
ایـنـهـا کـسـانى هستند که در مدار اصلى آفرینش , در همان مدارى که خداوندبراى این انسان و سـرمـایـه ها و نیروهاى او تعیین کرده حرکت مى کنند, و تلاش وکوشش آنها همواره براى خدا, و سـعـى و حرکتشان به سوى خداست , در آنجا نامه اعمالشان را به دست راستشان مى دهند که این نشانه پاکى عمل و صحت ایمان ونجات در قیامت است , و مایه سرافرازى و سربلندى در برابر اهل محشر.
مـنـظـور از ((حـساب یسیر)) حساب سهل و آسان است که سخت گیرى و دقت در آن نباشد, از سیئات بگذرد و حسنات را پاداش دهد و حتى سیئات آنها را به حسنات تبدیل کند.
(آیه )ـ.
آنها که از شرم نامه اعمال را پشت سر مى گیرند!.
بـه دنـبـال بـحـثى که در آیات قبل پیرامون اصحاب الیمین (مؤمنانى که نامه اعمالشان به دست راسـتـشـان داده مـى شـود) گذشت در اینجا از کفار و مجرمان وچگونگى نامه اعمال آنها سخن مى گوید.
نـخـست مى فرماید: ((و اما کسى که نامه اعمالش به پشت سرش داده شود))(واما من اوتى کتابه ورا ظهره ).
(آیه )ـ ((به زودى فریاد مى زند: اى واى بر من که هلاک شدم ))! (فسوف یدعوا ثبورا).
(آیه )ـ ((و در شعله هاى سوزان آتش مى سوزد)) (ویصلى سعیرا).
((اصحاب الیمین )) با سرافرازى و افتخار و مباهات نامه اعمالشان را به دست راست گرفته و صدا مى زنند: هاؤم اقروا کتابیه ;? اى اهل محشر! بیایید و نامه اعمال مرا بگیرید و بخوانید)) (حاقه /19).
اما وقتى مجرمان تبهکار نامه اعمالشان را به دست چپشان مى دهند آنها ازشرمسارى و ذلت دست را پشت سر مى گیرند, تا این سند جرم و فضاحت کمتردیده شود, ولى چه فایده که در آنجا چیزى پنهان شدنى نیست .
(آیه )ـ سپس به بیان علت این سرنوشت شوم پرداخته , مى فرماید: ((چراکه او درمیان خانواده اش پیوسته (از کفر و گناه خود) مسرور بود)) (انه کان فى اهله مسرورا).
سـرورى آمیخته با غرور, و غرورى آمیخته با غفلت و بى خبرى از خدا,سرورى که نشانه دلبستگى سخت به دنیا و بى اعتنایى به جهان پس از مرگ بود.
(آیـه )ـ و لـذا در این آیه , مى افزاید: این به خاطر آن است که ((او گمان مى کرد هرگز بازگشت نمى کند)) و معادى در کار نیست ! (انه ظن ان لن یحور).
در حـقـیـقـت منشا اصلى بدبختى او اعتقاد فاسد و گمان باطلش دائر بر نفى معاد بود, و همین اعـتـقـاد بـاعث غرور و سرور او شد, او را از خدا دور ساخت و درشهوات و انواع گناهان غوطه ور نـمـود, تـا آنجا که دعوت انبیا را به باد استهزا گرفت ,و وقتى به سراغ خانواده خود مى آمد از این استهزا و سخریه شاد و خوشحال بود,همین معنى در آیه 31 سوره مطففین نیز آمده است .
(آیه )ـ در این آیه , براى نفى عقائد باطل آنها مى فرماید: ((آرى پروردگارش نسبت به او بینا بود)) و اعمالش را براى حساب ثبت کرد! (بلى ان ربه کان به بصیرا).
تعبیر این آیه همانند آیه ((یا ایها الا نسان انک کادح الى ربک کدحا فملا قیه )).
مـى تـوانـد به منزله دلیلى بر مساله معاد محسوب شود, بخصوص این که در هردو آیه روى عنوان ((رب )) تـکـیـه شده است , چرا که سیر تکاملى انسان به سوى پروردگار هرگز نمى تواند با مرگ متوقف گردد, و زندگى دنیا کمتر از آن است که هدف چنین سیرى باشد.
و نیز بصیر بودن خداوند نسبت به اعمال آدمى , و ثبت و ضبط آنها حتما بایدمقدمه اى براى حساب و جزا باشد وگرنه بیهوده است .
(آیـه )ـ بـه دنـبال بحثى که در آیات گذشته پیرامون سیر تکاملى انسان به سوى خداوند آمد, در اینجا براى تاکید این مطلب و توضیح بیشتر, مى فرماید:((سوگند به شفق )) (فلا اقسم بالشفق ).
(آیه )ـ ((و سوگند به شب و آنچه را (از امور پراکنده ) جمع آورى مى کند))(واللیل ومـا وسق ).
(آیه )ـ ((و سوگند به ماه آنگاه که بدر کامل مى شود)) (والقمر اذا اتسق ).
(آیـه )ـ ((که همه شما پیوسته از حالى به حال دیگر منتقل مى شوید)) تا به کمال برسید (لترکبن طبقا عن طبق ).
منظور از ((شفق )) در اینجا همان روشنى آمیخته با تاریکى در آغاز شب است .
و از آنـجـا کـه ظـهور ((شفق )) خبر از یک حالت تحول و دگرگونى عمیق در جهان مى دهد, و اعـلام پایان روز و آغاز شب است , به علاوه جلوه و زیبائى خاصى دارد,و از همه گذشته وقت نماز مـغـرب اسـت , خداوند به آن سوگند یاد فرموده تا همگان را وادار به اندیشه در این پدیده زیباى آسمانى کند.
و امـا سوگند به شب به خاطر آثار و اسرار زیادى است که در آن نهفته شده ودر گذشته مشروحا از آن سخن گفته ایم .
تـعـبـیـر بـه ((مـاوسق )) باتوجه به این که ((وسق )) به معنى جمع کردن پراکنده هاست اشاره به بـازگشت انواع حیوانات و پرندگان و حتى انسانها به خانه هاو لانه هاى خود به هنگام شب است , کـه نـتـیـجـه آن آرامـش و آسایش عمومى جانداران مى باشد, و یکى از اسرار و آثار پراهمیت شب محسوب مى شود.
قـابـل تـوجـه این که هر چهار موضوعى که در آیات فوق به آن سوگند یاد شده است (شفق , شب موجوداتى که شب آنها را گردآورى مى کند, ماه در حالت بدرکامل ) همه موضوعاتى است مربوط به هم و مکمل یکدیگر, و مجموعه اى زیباو منسجم را تشکیل مى دهد که اندیشه انسان را تحریک مى کند, تا در قدرت عظیم آفرینش بیندیشد, و از این دگرگونیهاى سریع به مساله معاد و قدرت خداوند بر آن آشناتر شود.
جـمـلـه ((لترکبن طبقا عن طبق )) بیانگر حالات مختلفى است که انسان در مسیرزندگى خود یکى پس از دیگرى پیدا مى کند.
از جـمـلـه حـالات گـوناگونى که انسان در طریق پررنج و مشقت خود به سوى خداوند و کمال مطلق پیدا مى کند, نخست عالم دنیا, بعد جهان برزخ و سپس رستاخیز و حالات مختلف آن .
(آیـه )ـ سپس به عنوان یک نتیجه گیرى کلى از بحثهاى گذشته ,مى فرماید: ((پس چرا هنگامى که آنها ایمان نمى آورند))؟! (فما لهم لا یؤمنون ).
بـا این که دلائل حق روشن و آشکار است هم دلائل توحید و خداشناسى وهم دلائل معاد, هم آیات آفاقى و هم آیات انفسى .
(آیـه )ـ سـپس از کتاب ((تکوین )) به سراغ کتاب ((تدوین )) مى رود,مى افزاید: ((و (چرا) هنگامى که قرآن بر آنها خوانده مى شود سجده نمى کنند))؟(واذا قرئ علیهم القرآن لا یسجدون ).
قـرآنـى کـه نور اعجاز از جوانب مختلف آن مى درخشد, و هر ناظر بى طرف مى داند ممکن نیست زائیده مغز بشرى باشد.
(آیه )ـ در این آیه , مى افزاید: ((بلکه کافران پیوسته آیات الهى را تکذیب مى کنند)) (بل الذین کفروا یکذبون ).
به کار بردن ((فعل مضارع )) (یکذبون ) در اینجا که معمولا براى استمرار مى آید گواه براین معنى اسـت کـه آنـهـا در تـکـذیـبـهـاى خود اصرار داشتند, اصرارى که از روح لجاج وعناد سرچشمه مى گرفت .
(آیـه )ـ سـپـس با لحنى تهدیدآمیز مى فرماید: ((و خداوند آنچه را در دل پنهان مى دارند به خوبى مى داند)) (واللّه اعلم بما یوعون ).
خـداوندا از نیات و اهداف آنها, و انگیزه هائى که سبب این تکذیبهاى مستمرمى گردد, باخبر است هر قدر آنها بر آن پرده پوشى کنند و سرانجام کیفر همه آن را به آنها خواهد داد.
(آیه )ـ و در این آیه , مى فرماید: ((پس آنها را به عذابى دردناک بشارت ده ))(فبشرهم بعذاب الیم ).
تـعـبـیر به ((بشارت )) که معمولا در خبرهاى خوش به کار مى رود در اینجا نوعى طعن و سرزنش اسـت , ایـن در حـالى است که مؤمنان را حقیقتا بشارت به نعمتهاى گسترده بهشتى مى دهد, تا تکذیب کنندگان دوزخى در حسرت و اندوه فرو روند.
(آیـه )ـ در آخـریـن آیـه این سوره , به صورت یک استثنا بار دیگر به سرنوشت مؤمنان صالح العمل اشـاره کـرده , مـى فرماید: ((مگر کسانى که ایمان آورده واعمال صالح انجام داده اند که براى آنها پاداشى است قطع نشدنى )) (الا الذین آمنواوعملوا الصالحات لهم اجر غیر ممنون ).
ایـن آیـه راه بـازگشت را به روى کفار مى گشاید, و مى فرماید: این عذاب الیم ازکسانى که توبه کـنند و ایمان آورند و اعمال صالح انجام دهند قطعا برداشته شده وپاداش دائم و نقصان ناپذیر به آنها داده مى شود.
((پایان سوره انشقاق )).
سوره بروج [85].
این سوره در ((مکه )) نازل شده و داراى 22 آیه است .
محتواى سوره :.
بـاتـوجـه بـه ایـن که این سوره از سوره هاى ((مکى )) است چنین به نظر مى رسدکه هدف اصلى تقویت روحیه مؤمنان در برابر دشمنان و تشویق آنان به پایمردى واستقامت است .
و در هـمـیـن رابـطـه در این سوره داستان ((اصحاب اخدود)) را نقل مى کند,همانها که خندقها کندند و آتشهاى عظیمى در آن افروختند, و مؤمنان را تهدید به شکنجه با آتش کردند, گروهى را زنده زنده در آتش سوزاندند, اما آنها از ایمانشان بازنگشتند.
در قسمت دیگرى از این سوره کافرانى را که مؤمنان را تحت فشار قرارمى دهند سخت مورد حمله قـرار داده و آنها را به عذاب سوزان جهنم تهدیدمى کند, در حالى که مؤمنان را بشارت به باغهاى پرنعمت بهشتى مى دهد.
در مـقـطع بعد آنها را به گذشته تاریخ باز مى گرداند, و داستان فرعون و ثمود واقوام زورمند را در بـرابـر دیـدگانشان مجسم مى سازد, تا کفار ((مکه )) که نسبت به آنهاقدرت ناچیزى داشتند حساب خود را بکنند, و هم مایه تسلى خاطر پیامبر(ص ) ومؤمنان بوده باشد.
و در آخرین مقطع سوره اشاره به عظمت قرآن مجید و اهمیت فوق العاده این وحى الهى مى کند, و سوره را با آن پایان مى دهد.
نامگذارى این سوره به ((بروج )) به تناسب سوگندى است که در آیه نخستین آن آمده است .
فضیلت تلاوت سوره :.
در حـدیـثـى از پـیغمبراکرم (ص ) مى خوانیم : ((هرکس این سوره را بخواندخداوند به تعداد تمام کسانى که در نماز جمعه اجتماع مى کنند, و تمام کسانى که روز عرفه (در عرفات ) جمع مى شوند, ده حسنه به او مى دهد, و تلاوت آن انسان رااز ترسها و شدائد رهائى مى بخشد)).
باتوجه به این که یکى از تفسیرهاى آیه ((وشاهد ومشهود)) روز جمعه و روزعرفه است , و نیزباتوجه بـه ایـن که سوره حکایت از مقاومت شدید مؤمنان پیشین دربرابر شدائد و فشارها مى کند, تناسب ایـن پاداشها با محتواى سوره روشن مى شود,و در ضمن نشان مى دهد که این همه اجر و پاداش از آن کسانى است که آن رابخوانند و در آن بیندیشند و سپس عمل کنند.
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر.
(آیه )ـ در آغاز سوره , مى فرماید: ((سوگند به آسمان که داراى برجهاى بسیاراست )) (والسما ذات البروج ).
بـرجـهـاى آسـمـانى یا به معنى ستارگان درخشان و روشن آسمان است یا به معنى ((صورتهاى فـلـکى )) یعنى ;? مجموعه اى از ستارگان که در نظر ما شباهت به یکى از موجودات زمینى دارد, و بـرجـهـاى دوازده گـانـه دوازده صورت فلکى است که خورشید در مسیر سالانه خود در هر ماه محاذى یکى از آنها قرارمى گیرد ـ البته خورشید حرکت نمى کند بلکه زمین به دور آن مى گردد ولى به نظر مى رسد که خورشید جابه جا مى شود و محاذى یکى از این صورتهاى فلکى مى گردد.
(آیه )ـ سپس مى افزاید: ((و سوگند به آن روز موعود)) روز رستاخیز(والیوم الموعود).
هـمـان روزى کـه تمام انبیا و پیامبران الهى آن را وعده داده اند و صدها آیه قرآن مجید از آن خبر مى دهد.
(آیـه )ـ و در سـومـیـن و چـهـارمـین سوگند, مى فرماید: ((و قسم به شاهد ومشهود)) (وشاهد ومشهود).
در ایـن کـه منظور از ((شاهد)) و ((مشهود)) چیست ؟ مفسران حدود سى تفسیرذکر کرده اند که مهمترین آنها تفسیرهاى زیر است :.
1ـ ((شاهد)) شخص پیغمبراکرم (ص ) و ((مشهود)) روز قیامت است .
2ـ شاهد گواهان عمل انسانند, مانند اعضاى پیکر او و ((مشهود)) انسانها واعمال آنها هستند.
3ـ ((شاهد)) به معنى روز جمعه است که شاهد اجتماع مسلمین در مراسم بسیار مهم نماز آن روز است و ((مشهود)) روز عرفه است که زائران بیت اللّه الحرام شاهد و ناظر آن روزند.
4ـ ((شاهد)) روز عید قربان و ((مشهود)) روز عرفه مى باشد.
5ـ منظور از ((شاهد)) شبها و روزها, و ((مشهود)) بنى آدم است که به اعمال اوگواهى مى دهد.
6ـ منظور از ((شاهد)) ملائکه و ((مشهود)) قرآن است .
7ـ مـنـظور از ((شاهد)) حجرالاسود و ((مشهود)) حاجیانند که در کنار آن مى آیندو دست بر آن مى نهند.
8ـ ((شاهد)) خلق است , و ((مشهود)) حق است .
9ـ منظور از ((شاهد)) امت اسلامى است و ((مشهود)) امتهاى دیگر.
10ـ ((شاهد)) پیامبراسلام (ص ) و ((مشهود)) سایر انبیا هستند.
11ـ ((شاهد)) پیامبر(ص ) و ((مشهود)) امیر مؤمنان على (ع ) است .
البته تناسب این آیه با آیات قبل ایجاب مى کند که ((شاهد)) اشاره به شهود روزقیامت باشد, اعم از پیامبر اسلام (ص ) یا سایر پیامبران نسبت به امتهاى خود, وملائکه و فرشتگان و اعضاى پیکر آدمى و شب و روز, و مانند آنها, و ((مشهود))انسانها یا اعمال آنهاست .
و بـه این ترتیب بسیارى از تفاسیر فوق درهم ادغام مى شود و در یک مجموعه با یک مفهوم وسیع خلاصه مى گردد و تضادى میان آنها وجود ندارد.
چـرا کـه ((شـاهد)) هرگونه گواه را شامل مى شود, و ((مشهود)) هر چیزى را که برآن گواهى مى دهند.
آرى ! آسـمـان و سـتارگان درخشان و برجهاى موزونش همگى نشانه نظم وحساب است و ((یوم مـوعـود)) صـحنه روشنى از حساب و کتاب , و شاهد و مشهودنیز وسیله اى است براى رسیدگى دقـیق به این حساب , وانگهى همه این سوگندهابراى آن است که به شکنجه گران ظالم هشدار دهد اعمال آنها در مورد مؤمنان راستین همگى ثبت و ضبط, و براى روز موعود نگهدارى مى شود.
(آیه )ـ.
مؤمنان در برابر کوره هاى آدم سوزى !.
قـرآن بـعـد از ایـن سـوگـندها مى فرماید: ((مرگ بر شکنجه گران صاحب گودال ))آتش (قتل اصحاب الا خدود).
(آیه )ـ ((آتشى عظیم و شعله ور)) (النار ذات الوقود).
(آیه )ـ ((هنگامى که در کنار آن نشسته بودند)) (اذهم علیها قعود).
(آیه )ـ ((و آنچه را با مؤمنان انجام مى دادند (با خونسردى و قساوت )تماشا مى کردند))! (وهم على مـا یفعلون بالمؤمنین شهود).
این گروه شکنجه گر خندقهاى بزرگى از آتش فراهم ساخته بودند, و مؤمنان راوادار مى کردند کـه دسـت از ایـمـان خـود بـردارنـد, هـنگامى که با مقاومت آنان روبه رومى شدند آنها را در این کوره هاى آدم سوزى انداخته , به آتش مى کشیدند!.
(آیـه )ـ سـپـس مـى افـزایـد: ((آنها (شکنجه گران ) هیچ ایرادى بر مؤمنان نداشتند جز این که به خداوند عزیز و حمید ایمان آورده بودند))؟! (ومـا نقموا منهم الا ان یؤمنوا باللّه العزیز الحمید).
تـعـبـیـر بـه ((عـزیـز)) (قدرتمند شکست ناپذیر) و ((حمید)) (شایسته هرگونه ستایش و داراى هـرگـونـه کمال ) در حقیقت پاسخى است به جنایتهاى آنها,و دلیلى است بر ضد آنان , یعنى ;? مگر ایمان به چنین خدائى جرم و گناه است ؟!.
در ضـمـن تهدید و هشدارى نیز به این شکنجه گران در طول تاریخ محسوب مى شودکه خداوند عزیز و حمید در کمین آنهاست .
(آیـه )ـ سپس به بیان دو وصف دیگر از اوصاف این معبود بزرگ پرداخته , مى افزاید: ((همان کسى کـه حـکـومـت آسـمـانـها و زمین از آن اوست وخداوند بر همه چیز گواه است )) (الذى له ملک السموات والا رض واللّه على کل شى شهید).
در حـقیقت این چهار وصف از اوصافى است که شایستگى براى عبودیت رامسلم مى کند, قدرت و توانائى , واجد هرگونه کمال بودن , مالکیت آسمانها و زمین ,و آگاهى از همه چیز.
در ضمن بشارتى است به مؤمنان که خدا حاضر و ناظر است و صبر وشکیبایى و استقامتشان را در راه حفظ ایمان مى بیند.
و البته توجه به این حقیقت به آنها نیرو و نشاط مى دهد.
از سوى دیگر تهدیدى است براى دشمنان آنها و هشدارى است که اگر خدامانع کار آنها نمى شود نـه به خاطر ناتوانى است , بلکه به خاطر آزمون و امتحان است , و سرانجام طعم تلخ عذاب دردناک خدا را خواهند چشید.
اصحاب اخدود چه کسانى بودند؟.
((اخـدود)) بـه مـعـنى گودال بزرگ یا خندق است , منظور در اینجا خندقهاى عظیمى است که مملو از آتش بود تا شکنجه گران , مؤمنان را در آنها بیفکنند وبسوزانند.
مـعـروف و مشهور آن است که این ماجرا مربوط به ((ذونواس )) آخرین پادشاه ((حمیر))
((6)) در سرزمین ((یمن )) است .
تـوضـیح این که : ((ذونواس )) که آخرین نفر از سلسله گروه ((حمیر)) بود به آیین یهود درآمد, و گـروه ((حـمـیـر)) نـیـز از او پـیروى کردند, او نام خود را ((یوسف )) نهاد, ومدتى بر این منوال گذشت , سپس به او خبر دادند که در سرزمین ((نجران )) (درشمال یمن ) هنوز گروهى بر آیین نـصرانیتند, هم مسلکان ((ذونواس )) او را وادار کردندکه اهل ((نجران )) را مجبور به پذیرش آیین یهود کند, او به سوى نجران حرکت کرد, وساکنان آنجا را جمع نمود, و آیین یهود را بر آنها عرضه داشـت و اصـرار کرد آن راپذیرا شوند, ولى آنها ابا کردند حاضر به قبول شهادت شدند اما حاضر به صرف نظرکردن از آیین خود نبودند.
((ذونـواس )) دسـتـور داد خـندق عظیمى کندند و هیزم در آن ریختندو آتش زدند, گروهى را زنـده زنـده بـه آتـش سـوزانـد, و گروهى را با شمشیر کشت وقطعه قطعه کرد, بطورى که عدد مـقتولین و سوختگان به آتش به بیست هزار نفررسید!((7))بعضى افزوده اند که در این گیر و دار یک تن از نصاراى نجران فرار کرد و به سوى روم و دربار قیصر شتافت , و از ذونواس شکایت کرد و یارى طلبید.
قـیـصر گفت : سرزمین شما از من دور است , اما نامه اى به پادشاه حبشه مى نویسم که او مسیحى اسـت و همسایه شماست , از او مى خواهم شما را یارى دهد, مرد نجرانى نزد سلطان حبشه نجاشى آمـد, و نـجـاشى از شنیدن این داستان سخت متاثر گشت , و از خاموشى شعله آیین مسیح (ع ) در سرزمین نجران افسوس خورد, و تصمیم بر انتقام شهیدان را از او گرفت .
لشکریان حبشه به جانب یمن تاختند و در یک پیکار سخت سپاه ذونواس راشکست دادند, و گروه زیادى از آنان کشته شد, و طولى نکشید که مملکت یمن به دست نجاشى افتاد و به صورت ایالتى از ایالات حبشه درآمد.