حاکم خزانه دار و امین مرد
نتیجه منطقی مطالب فوق، همانطور که نهج البلاغه به صراحت اعلام میکند، این است که فرمانروا امین و پاسبان حقوق مردم و مسئول در برابر آنان است یعنی مسئول بودن در برابر خدا مستلزم این نیست که در برابر مردم مسئول نباشد و اگر بناست از این رو ـ فرمانروا، مردم ـ یکی برای دیگری باشد این فرمانرواست که برای توده مردم محکوم است نه توده، محکوم برای فرمانروا، بلاتشبیه چوپان برای گوسفند است نه گوسفند برای چوپان، پس حکومت کردن بر مردم، ودیعه و امانت مردم در دست حاکم است. قرآن کریم در مورد امانت بودن حکومت در دست حاکم میفرماید:
«انّ الله یأمرکم ان تودّوا الامانات الی اهلها...؛خداوند بر شما فرمان میدهد که امانتها را به صاحبانشان برگردانید.»
مرحوم طبرسی در تفسیر این آیه گوید: «در معنای این آیه چند قول است: یکی اینکه منظور امانتهاست اعم از الهی و غیر الهی، مالی و غیر مالی. دوم اینکه خطاب به فرمانروایان است، پروردگار عالم به فرمانروایان دستور میدهد با اداء امانت به رعایت کردن مردم قیام کنند سپس در تفسیر آیه بعد «یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم» میگوید چون در آیه قبل به فرمانروایان دستور داده حق رعیت را اداء کرده وبا انصاف رفتار کنند در این آیه متقابلاً از مردم خواسته است از اولوا الامر اطاعت کنند.»در تفسیر شریف المیزان نیز در بحث روایی که در ذیل این آیه آمده است از تفسیر درّالمنثور از امام علی(ع) چنین نقل میکند: «حقٌ علی الامام ان یحکم بما انزل الله و ان یؤدّی الامانة فاذا فعل ذلک فحقّ علی الناس ان یسمعوا له... بر امام لازم است در میان مردم آن چنان حکومت کند که خداوند دستور آن را فرو فرستاده است و امانتی که خداوند بر او سپرده است ادا کند هرگاه چنین کند بر مردم لازم است که فرمان او را گوش فرا دهند و اطاعتش را فرض دانسته و دعوتش را اجابت کنند.»چنانچه ملاحظه میشود قرآن کریم حاکم و سرپرست جامعه را امین و نگهبان جامعه میشناسد و حکومت را امانت دانسته که به او سپرده شده است و باید ادا نماید، برداشت ائمه و شخص امام علی(ع) نیز چنین است. امام(ع) در نامههای خود به فرمانروایان چنین میفرماید: (در نامه به فرماندار آذربایجان):
«و انّ عملکَ لیس لک بطعمةٍ ولکنّه فی عنقک امانةٌ و انتَ مُسترعی لمن فوقک...» مبادا چنین پنداری که امارتی که به تو سپرده شده است شکاری است که به چنگ افتاده است، نه بلکه امانتی است که به گردنت گذاشته شده است و مافوق تو رعایت و نگهداری حقوق مردم را از تو میخواهد.» در فرمان معروف حضرت به مالک اشتر دارد که :
«و لا تقولنّ انّی مؤتمرٌ آمرٌ فاطاع فانّ ذلک ادغالٌ فی القلب و منهکة للدّین و تقرّبٌ من الغیر...»20
مگو من اکنون بر آنان مسلط هستم از من فرمان دادن است واز آنها اطاعت کردن که این عین راه یافتن فساد در دل و ضعف در دین و نزدیک شدن به سلب نعمت است. در بخشنامهای که به مأموران جمع آوری زکات مینویسد میفرماید:
«به عدل و انصاف رفتار کنید، به مردم درباره خودتان حق بدهید و در برآوردن حاجات مردم تنگ حوصلگی نکنید که شما خزانه داران مردم و نمایندگان آنها و سفیران امام هستید.»