فقر و فقرزدایی از دیدگاه امام علی(ع) در نهج البلاغه
خبرگزاری فارس: امام علی علیه السلام زمینه ساز و علت بروز فقر را مسایلی چون ؛ شرایط حاکم بر اجتماع، زمامداران زراندوز ، خود را به فقیری زدن ، چپاول معاش فقیر، ولخرجی ، حکت خداوند، تصمیم های بد و فخر فروشی می داند . برای از بین رفتن فقر نیز راه های ویژه ای را بر شمرده و به مردم توصیه می کند.
چکیده :
در لغت ، فقیر، به معنی مسکین و بیچیز وغنی، مأخوذ از تازی و به معنی توانگر و مالدار آمده است . در نهج البلاغه از انواع مختلف و معانی گوناکون فقر سخن به میان رفته است که می توان به فقر اقتصادی، فقر مادی، فقر روحی، فقر علم و آگاهی، فقر ایدئولوژیکی فقر فرهنگی و... اشاره ای داشت که به چند نمونه آن اشاره خواهیم داشت. سیره پیامبر و على(ع) و جمعى از بزرگان صحابه نیز بیشتر برگزیدن فقر و ترک تجمّلات دنیا بود، در حالى که در سیاستهاى کشورى و رعایت مصالح اجتماعى با اهل دنیا همکارى کرده و از جامعه و مردم کنارهگیرى نداشتند. امام برای درمان فقر راه های مختلفی را عنوان می کند، راه های که عمدتا منشا از درون آدمی دارد. عدم وجود تقوا، ایمان، اخلاق و معنویت و وجود غرور، حسادت و مسایلی از این دست را باعث بروز فقر می داند و با برطرف شدن آنها ، فقر نیز درمان می یابد. امام علی علیه السلام زمینه ساز و علت بروز فقر را مسایلی چون ؛ شرایط حاکم بر اجتماع، زمامداران زراندوز ، خود را به فقیری زدن ، چپاول معاش فقیر، ولخرجی ، حکت خداوند، تصمیم های بد و فخر فروشی می داند . برای از بین رفتن فقر نیز راه های ویژه ای را بر شمرده و به مردم توصیه می کند.
کلید واژه ها:فقر ، غنا، فقیر
مقدمه:
در مکتب امام على علیه السلام، همه افراد بشر حق دارند از یک زندگى انسانى بهرهمند باشند. این که دیده مىشود گروهى در ناز و نعمتند، و گروهى دیگر با فقر دست بگریبان، یا بخاطر اینست که ثروتمندان به وظیفه خود عمل نمىکنند، و یا بجهت اینست که فقرا، وظیفه انسانى خود را در تحصیل یک زندگى آبرومندانه انجام نمىدهند و یا به این علت است که زمامداران مردم شایستهاى نیستند و در تدبیر اداره امور و طرح پروژههاى صحیح و بر قرارى عدالت اجتماعى عاجزند. در هر صورت اگر در جامعه اسلامى افرادى پیدا شدند که از زندگى انسانى بى بهره بودند، در مکتب امام علیه السلام تأمین زندگى تنها بعهده حکومت اسلامى است چنانکه آن حضرت در فرمان تاریخیش به مالک اشتر تأکید مىکند. امام علیه السلام نه تنها حق بهرهمندى از یک زندگى انسانى را براى همه افراد جامعه طبق این فرمان ضرورى مىداند، بلکه این حق را شخصا حتى براى غیر مسلمین نیز در دوران حکومت چند سالهاش پیاده فرموده است. سیری در زندگانی و سخنان امام علیه السلام نشان مىدهد که، دنیاى بشریت پیش از آنکه در فکر افراد بى نوا و درمانده بیافتد و زندگیشان را از راه آبرومندى تأمین نماید، در مکتب علوى این گروه داراى زندگى انسانى بودهاند. امام فقر را مرگی بزرگ میداند " فقر ، مرگ بزرگ است . " این که از فقرو تنگدستى به نوعى مردن تشبیه شده است، به دلیل آن است که شخص بىچیز، از خواستهها و مقاصدى که سرمایه زندگى مادى است بریده و به خاطر از دست دادن آنها غمگین است. و اما این که بزرگتر است، چون در طول زندگى شخص تنگدست، غمها و سختیهاى تنگدستى پیاپى مىرسد، امّا غم مردن یکباره است." امام علیه السلام از زاویه دیگری نیز به مسئله فقر نگاه می کند . خداوند چنان که بندگان خود را با مبتلا ساختن به فقر و نیازمندى و گرفتار ساختن به مشقتها و ناگواریها مىآزماید همچنین آنان را به افزودن اموال و فرزندان آزمایش و امتحان مىکند. " أَ یَحْسَبُونَ أَنَّما نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مالٍ وَ بَنِینَ نُسارِعُ لَهُمْ فِی الْخَیْراتِ بَلْ لا یَشْعُرُونَ " "... یعنى گنهکاران مىپندارند ما که اموال و امور دنیوى آنان را زیاد مىکنیم، این امر دلیل رضایت و خشنودى ما از کارها و عقاید پست آنان مىباشد، و حال آن که چنین نیست بلکه ایشان بىخبراند از این که آنچه به ایشان دادهایم براى امتحان و آزمایش آنهاست و این امور بر بلا و گر فتارى آنان مىافزاید... "
تعریف لغوی فقر و غنا در لغت ، فقرا و فقراء به معنی مردم مسکین و بیچیز واغنیا، مأخوذ از تازی و به معنی توانگران و مالداران است. فقر: درویشی، خلاف غنی. ج فقور،عبارت ازنداشتن مایحتاج است و تفاوت آن با فقد این است که فقد نداشتن چیزی است که بدان نیازی نیست و آن را فقر نتوان گفت. حقیقت فقر نیازمندی است. زیرا بنده همواره، نیازمند است، چه بندگی یعنی مملوک بودن و مملوک به مالک خود محتاج است و غنی در حقیقت حق است و فقیر خلق و آن صفت عبد است. فقیر: درویش که به اندازهء کفایت عیال مال دارد یا درویشی که اندک چیزی دارد و قوت میسر باشد او را. ج فقراء ، بیچیز ،گدا، بیچاره، نادار . غنی.: توانگر. ج اَغْنیاء . توانگر و مالدار . خلاف فقیر . دارا ، دارنده. دراصطلاح شرع، غنی خلاف فقیر است و فقیر کسی است که او ا نصاب لازم شود. در اختیار آمده؛ غنی سه گونه باشد؛ بینیاز و سلیمالمزاج که او را توانایی فراهم آوردن قوت روزانهء خود باشد مالک به نصاب موجب فطریه و قربانی بدون زکوة و مالک به نصاب وجب فطریه و قربانی و زکوة و صرف زکوة به بینیاز سلیمالمزاج بدون اختلاف بین فقها جایز است . دراصطلاح فلسفه ، غنی آن است که ذات و کمال او ( وجود او ) به دیگری متوقف نباشد. برخلاف فقیر که ذات و کمال او به دیگری متوقف است . دراصطلاح تصوف، غنی عبارت از مالک، تمام، پس غنی بالذات متحقق نیست مگر حق را ( خداوند متعال).
معانی فقر در نهج البلاغه در نهج البلاغه از انواع مختلف و معانی گوناکون آن سخن به میان رفته است که می توان به فقر اقتصادی، فقر مادی، فقر روحی، فقر علم و آگاهی، فقر ایدئولوژیکی فقر فرهنگی و... اشاره ای داشت که به چند نمونه آن اشاره خواهیم داشت. الف : فقر به معنای نیاز مالی "... درجات فقر از نظر شدّت و ضعف متفاوت است. گاهى منظور از فقر نیازمندى به مال است و گاه نیازمندى به فضیلت هاى نفسانى و آمادگى است ...گاهى مقصود از نیازمندى، هر دو صورت یاد شده است، مالى و کمالات نفسانى ..." "... و گاهى فقر در این جا بر معناى ظاهرى که همان نیازمندى به مال یا نداشتن مال است حمل مىشود..." ب : فقر به معنای سادگی "...گاهى منظور از آن: یک نوع سادگى در زندگى و مبارزه با تجمل پرستى، همراه با آزادگى و بیدارى است..." فقر همة اولیاء و اصفیایالهی به این معناست. آنها با انتخاب این شیوه در حقیقت مبارزهای بیامان را با زراندوزی، فخر فروشی، خودبزرگ بینی و تجمل گرایی را سرلوحة مبارزات خود قرارداند و البته به این فقر، فخر هم میکردند. کشکول فقر، شد سبب افتخار ما ای یار دل فریب، بیفزای افتخار "الفقر فخری" فقر افتخار من است یک ذره ز حد خویش بیرون نشود خود بینان را معرفت افزون نشود آن فقر که مصطفی بر آن فخر آورد آنجا نرسی تا جگرت خون نشود ج: فقر به معنای مطلق ناداری " ... واژه فقر ـ نادارى ـ گاهی اعمّ از معناى متعارف و رایج آن تلقّى و بر معناى مطلق نادارى و نیازمندى حمل شود تا ستایش خداوند تعمیم یابد، چنان که غنا نیز به معناى سلب مطلق نیازمندى مىباشد، و چون ثابت است که هر ممکن الوجودى در وجود و بقاى خود محتاج خداست و همه موجودات روى نیاز به او دارند، و او پدید آورنده و برپا دارنده وجود انسان است لذا ثابت مىشود که برطرف کننده نیاز هر موجود بلکه هر ممکن، خداوند متعال است " "...گاهى غنا گفته مىشود و منظور از آن بى نیازى است و گاهى گفته مىشود و مقصود از آن به دست آمدن کارهایى است که بدان نیاز دارد و به هر دو معنى، در مقابل فقر مىباشد." د : فقر به معنای نادانی " هر فقرى رخنهاش بستنى است جز فقر نادانى " (که چارهاش نشدنى است) لا فقر اشدّ من الجهل. " نیاز و فقرى، زیانبرتراز نادانى نیست " مقصود از فقر در این جا نیازمندى به فضیلتها و استعداد مىباشد . سختترین درجات کاهش عقل، نداشتن استعداد است که لازمهاش خالى بودن انسان از فضایل و کمالات نفسانى است. ذ: فقر روحی تجربه و مشاهدات تاریخى بروشنى نشان داده است که فقر اقتصادى اغلب مستند به فقر روحى انسانهایى بوده است که حیات مطلوب خود را در تورم خود طبیعى بوسیله مواد اقتصادى و ثروت و مالکیتهاى بیحساب خلاصه مىکردند.
علل بروز فقر الف : شرایط حاکم بر جامعه یکی از مواردی که باعث بروز فقر در اجتماع می شود شرایط اجتماعی ، سیاسی و فرهنگی موجود در جامعه است. اینکه چه کسی بر مردم حکومت می کند؟ میزان اهتمام حاکم در برقراری عدالت اجتماعی تا چه اندازه است؟ برخورد و عکس العمل مردم در برابر حاکم چگونه است؟ میزان عمل به احکام اسلامی توسط حاکم و مردم تا چه اندازه است؟ نحوه عمل بزرگان جامعه در برابر مردم ، حضور جدی پرهیز کاران و دلسوزان دین و مواردی از این دست، از مسایلی است که در بروز زود هنگام فقر در جامعه مؤثر خواهد بود. " ...چه بسیار پرهیزکارانى که وقت خود را تلف کردهاند و چه بسیار زحمتکشانى که در پایان زیان بردهاند. در زمانى قرار گرفتهاید که نیکى به طرف نقص و شرارت به طرف افزایش رهسپار است و شیطان تمام طمع خود را صرف هلاکت انسان کرده است. اینک زمانى فرا رسیده که نیروى او تقویت شده، نیرنگهایش همگانى گردیده و به طعمه خود دست یافته است. به هر گوشهاى از اجتماع مىخواهى نگاه کن: فقیرى را مىبینى که با فقر دست و پنجه نرم مىکند، یا ثروتمندى را که نعمتهاى خدا را در غیر رضاى خدا صرف مىکند یا بخیلى را مىبینى که بخل او را ناگزیر کرده حق خدا را نپردازد و یا گردنکشى را مىبینى که گوشش براى شنیدن پند و اندرز سنگین است. خوبان و شایستگان شما کجا رفتند؟ آزادگان و دست و دلبازانتان کجا هستند؟ آنانکه در کسب و کار خود پرهیز مىکردند و در عقائد خویش دقت نشان مىدادند چه شدند؟ مگر تمام آنان از این دنیاى پست کوچ نکردند و رفتند و از لذتهاى آن محروم گردیدند؟ مگر ته ماندهاى بیشتر گذاشتهاند که در اثر بى ارزشى لب براى مذمت آن باز نمىگردد و اعتنایى به نام آنان نمىشود؟ الَّذِینَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قالُوا إِنَّا: ما همه در اختیار خدا هستیم و به او باز مىگردیم. فساد جامعه را فرا گرفته، نه منکرى تغییر مىکند و نه کسى جلوگیرى مىنماید آیا با همین روش مىخواهید در خانه قدس الهى همسایهى خدا گردید و گرامىترین بندگان شایسته در نظر خدا باشید افسوس خدا در مورد بهشت گول نمىخورد و خوشنودى او فقط از طریق فرمانبردارىاش بدست مىآید. لعنت بر کسانى که امر بمعروف مىکنند و خودشان عمل نمىنمایند. لعنت بر آنانکه نهى از منکر مىکنند اما خودشان آن را انجام مىدهند..." ب : زمامداران زراندوز "... و بیچارگى و فقر آنها بخاطر آن است که زمامداران به جمع اموال مى پردازند و نسبت به بقاى حکومتشان بدگمانند، و از تاریخ زمامداران گذشته عبرت نمىگیرند..." ج: فخر فروشی " ... فخر کردن و بالیدن در حالت غنا و توانگرى تخم پریشانى در فقر و پریشانى مىکارد (و یا مىترساند خوارى را در پریشانى، چون وقتى همین ثروتمند فقیر شد دیگر کسى به او اعتناء نخواهد کرد.) د : حکمت الهی "... فقراء، حسد و کینه و تنافس نورزند از دیدار حال اغنیاء، و اغنیاء مفتون مال و ثروت نبوده و دل باختگى دنیا ایشان را از عقبى باز ندارد، در پى اعمال خالصه باشند از ریاء و سمعه بپرهیزند ... تمام امور مربوط بتقدیر و قضاء الهى بوده، ثروت و غنا و فقر مقتضاى حکمت و مصلحت الهیّه است، عاقل تدبّر و تأمّل نموده بتقدیر الهى راضى و شاکر باشد، به فتنه مفتون نگردد..." و: جپاول معاش فقیر غصب حق و حقوق مردم توسط پولداران و ثروتمندان و زورمداران جامعه ، در طول تاریخ وجود داشته و یکی از مهمترین عامل بروز فقر و تنگدستی مردم بوده است. ما منع فقیر الّا بما متّع به غنىّ "... هیچ فقیرى از معاش خود محروم نمانده است، مگر این که یک غنى از حق مالى آن فقیر بهرهمند گشته است " ز : ولخرجی التّبذیر عنوان الفاقة. " ولخرجى نشانه و سرآغاز فقر و نیازمندى است. " هزینههای بیهوده در طول زندگی نیز باعث فقر و تنگدستی و نیازمندی میشود. هزینههای بطور قطع و یقین نوعی ولخرجی قلوداد میشود. ح : تصمیم نابجا درطول زندگی فراز ونشیب هایی برای آدمی وجود خواهد آمد ، بحران هایی در جامع شکل خواهد گرفت که همه آنها نیازمند اخذ تصمیم هایی مدبرانه و هوشمندانه است . چه بسا یک تصمیم نابجا در چنین مواقعی باعت بروز بحرانی جدید در زندگی شود که خلاصی از آن ممکن نیست و از طرف دیگر با یک تصمیم منطقی، انسان به راحتی از سختی خلاصی یافته و نجات پیدا خواهد کرد. سوء التّدبیر مفتاح الفقر. " تدبیر بد، کلید فقر و نادارى است" "لا فقر مع حسن تدبیر" به همراه حسن تدبیر، فقر نیست. ط: حسد ورزی روى سخن امام علیه السلام با تهیدستان و محرومان از دنیا است که آتش حسد و بدبینى را بر فقر مادّى علاوه نکنند تا از لذات دیگر زندگانى محروم نشوند و وحدت اجتماعى را مختل ننمایند چه با اختلال اجتماع، دچار پراکندگى دیگرى مىشوند. یکى از دانشمندان میگوید: ملتى ذلیل نشد مگر آنکه قبل از آن ضعیف شد، و ضعیف نشدند مگر آنکه متفرق شد، و متفرق نشد مگر آنکه در روش زندگانى مختلف گشت، و مختلف نشدند مگر آنکه به هم حسد ورزیدند، حسد به میان نیامد مگر آنکه جمعى منافع شخصى را بر صلاح دیگران برگزیدند. ی: ترک جهاد در آیات قرآن مجید و روایات، اهمّیتى به جهاد داده شده است که به کمتر چیزى داده شده، به خصوص اگر جهاد را به معناى گسترده و در مورد جهاد با دشمن درون و بیرون تفسیر کنیم که تمام برنامههاى الهى و دینى را فرا مىگیرد. در احادیث مختلفی از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم و ائمه اطهار در اهمیّت جهاد گفته شده که اگرکسى که جهاد را ترک کند، خداوند، لباس ذلّت بر او مىپوشاند و در زندگى مادّى نیز گرفتار فقر و تنگدستى مىشود و دین او بر باد مىرود . ازاین احادیث، به خوبى، استفاده مىشود که ترک جهاد، هم زندگى معنوى انسان را به خطر مىافکند و هم زندگى مادّى او را. ن: خیانت در امانت اگرنظام ارزشى جامعه که معیارى است براى سنجش نیکىها و بدىها، واژگون گردد، ظهور پدیده فقر در آن جامعه دور از انتظار نیست، معروف منکر مىشود، و منکر معروف. دیو به صورت فرشته نمایان مىشود، و فرشتگان در نظرها به صورت دیوان با نهایت تأسف این موضوع در عصر و زمان ما نیز به طور گسترده ظاهر شده، که حیلهگران مکار و پیمان شکنان در عرصه سیاست جهان به عنوان سیاستمداران لایق شناخته مىشوند، و آنها که پایبند به عهد و پیمان الهى و انسانى هستند افرادى ساده اندیش و خام و بىتجربه. ممکن است در کوتاه مدت پیمان شکنى و حیلهگرى منافعى براى صاحبش به بار آورد، و او را در سیاستش موفّق سازد، ولى بىشک در دراز مدّت فقر فراگیرشده وشیرازههاى اجتماع را از هم مىپاشد. این درست به فرد متقلّبى مىماند که با چند بار تقلب در معاملات سرمایهاى مىاندوزد، ولى هنگامى که تقلب و نیرنگ او گسترش یافت چرخهاى اقتصادى از کار مىافتد، و همه در گرداب ضرر و زیان فرو مىروند. روى همین جهت بسیارى از افراد بىایمان و بىبند و بار براى حفظ منافع دراز مدّت خود سعى مىکنند اصل امانت و احترام به قرارداد را در معاملات خود حاکم کنند، مخصوصا در برنامههاى اقتصادى در دنیاى امروز از سوى شرکتهاى مهم بیگانه این اصل رعایت مىشود، تا با جلب اعتماد ( و به اصطلاح امانت داری) دیگران بتوانند منافع سرشار خود را تضمین کنند. نکته پایانی در این مبحث اینکه برخی از ناآگاهان مىگویند: قرآن که اصیلترین منابع مکتب اسلام است، معاش و روزى مردم را به قضا و قدر حواله مىکند و اختلاف انسانها را در بهرهبردارى از مواد معیشت، یک قانون ضرورى تلقى مىکند. این ادعا، بسیار دور از حقیقت است. ما در این مبحث تنها به مفهوم قضا و قدر و ارتباط آن با معاش مردم اشاره مىکنیم: قضا یعنى حکم خداوندى، قدر یعنى هندسه منظمى که از آن قضا در جریان هستى نقش مىبندد. با نظر به صدها دلیل قرآنى و عقلى و حدیثى، چنانکه ضرورت کار و کوشش براى تحصیل معاش و استخراج مواد اقتصادى حیات از طبیعت، به وسیله قواى مغزى و عضلانى همه و همه مربوط به قضاى الهى است که باید در هندسه عالم هستى نقش ببندند، همچنین لزوم گرفتن حق و دریافت ارزشهاى واقعى کار و فعالیتهاى فکرى و عضلانى نیز از قضاء الهى سرچشمه مىگیرد و به وسیله معرفت و آگاهى و قدرت آدمى در هندسه حیات و عالم هستى نقش مىبندد. کار و کوشش براى تهیه معاش و گرفتن حق و دریافت ارزشهاى واقعى کار و فعالیتهاى فکرى و عضلانى، مورد مشیت خداوندى در قضا و قدر مىباشند. مسئلهاى به نام اختلاف مردم در بهرهبردارى از رزق وجود دارد و این چیزى نیست که قابل انکار و تردید بوده باشد و هیچ مکتب و ایدهئولوژى و قوانین علمى هم نمىتواند این پدیده را منتفى بسازد، زیرا اختلاف در کمیت و کیفیت رزق که بطور طبیعى حتى در اشتراکىترین جوامع دنیا در موضوعات اقتصادى وجود دارد، نمىتوان با فقر و ثروتمندىهاى ناشى از چپاولگرى و استثمار و از ارزش انداختن نیروهاى حیاتى مردم که منشأ کارهاى فکرى و عضلانى آنها است، مخلوط کرد.