سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خرسندى مالى است که پایان نیابد [ و بعضى این گفته را از رسول خدا ( ص ) روایت کرده‏اند . ] [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :42
بازدید دیروز :2
کل بازدید :80695
تعداد کل یاداشته ها : 58
103/7/7
10:55 ع

فقر و فقرزدایی از دیدگاه امام علی(ع) در نهج البلاغه

خبرگزاری فارس: امام علی علیه السلام زمینه ساز و علت بروز فقر را مسایلی چون ؛ شرایط حاکم بر اجتماع، زمامداران زراندوز ، خود را به فقیری زدن ، چپاول معاش فقیر، ولخرجی ، حکت خداوند، تصمیم های بد و فخر فروشی می داند . برای از بین رفتن فقر نیز راه های ویژه ای را بر شمرده و به مردم توصیه می کند.

چکیده :

در لغت ، فقیر، به معنی مسکین‌ و بی‌چیز وغنی، مأخوذ از تازی و به معنی توانگر و مالدار آمده است . در نهج البلاغه از انواع مختلف و معانی گوناکون فقر سخن به میان رفته است که می توان به فقر اقتصادی، فقر مادی، فقر روحی، فقر علم و آگاهی، فقر ایدئولوژیکی فقر فرهنگی و... اشاره ای داشت که به چند نمونه آن اشاره خواهیم داشت.
سیره پیامبر و على(ع) و جمعى از بزرگان صحابه نیز بیشتر برگزیدن فقر و ترک تجمّلات دنیا بود، در حالى که در سیاستهاى کشورى و رعایت مصالح اجتماعى با اهل دنیا همکارى کرده و از جامعه و مردم کناره‏گیرى نداشتند.
امام برای درمان فقر راه های مختلفی را عنوان می کند، راه های که عمدتا منشا از درون آدمی دارد. عدم وجود تقوا، ایمان، اخلاق و معنویت و وجود غرور، حسادت و مسایلی از این دست را باعث بروز فقر می داند و با برطرف شدن آنها ، فقر نیز درمان می یابد.
امام علی علیه السلام زمینه ساز و علت بروز فقر را مسایلی چون ؛ شرایط حاکم بر اجتماع، زمامداران زراندوز ، خود را به فقیری زدن ، چپاول معاش فقیر، ولخرجی ، حکت خداوند، تصمیم های بد و فخر فروشی می داند . برای از بین رفتن فقر نیز راه های ویژه ای را بر شمرده و به مردم توصیه می کند.

کلید واژه ها:فقر ، غنا، فقیر

مقدمه:

در مکتب امام على علیه السلام، همه افراد بشر حق دارند از یک زندگى انسانى بهره‏مند باشند. این که دیده مى‏شود گروهى در ناز و نعمتند، و گروهى دیگر با فقر دست بگریبان، یا بخاطر اینست که ثروتمندان به وظیفه خود عمل نمى‏کنند، و یا بجهت اینست که فقرا، وظیفه انسانى خود را در تحصیل یک زندگى آبرومندانه انجام نمى‏دهند و یا به این علت است که زمامداران مردم شایسته‏اى نیستند و در تدبیر اداره امور و طرح پروژه‏هاى صحیح و بر قرارى عدالت اجتماعى عاجزند. در هر صورت اگر در جامعه اسلامى افرادى پیدا شدند که از زندگى انسانى بى بهره بودند، در مکتب امام علیه السلام تأمین زندگى تنها بعهده حکومت اسلامى است چنانکه آن حضرت در فرمان تاریخیش به مالک اشتر تأکید مى‏کند. امام علیه السلام نه تنها حق بهره‏مندى از یک زندگى انسانى را براى همه افراد جامعه طبق این فرمان ضرورى مى‏داند، بلکه این حق را شخصا حتى براى غیر مسلمین نیز در دوران حکومت چند ساله‏اش پیاده فرموده است. سیری در زندگانی و سخنان امام علیه السلام نشان مى‏دهد که، دنیاى بشریت پیش از آنکه در فکر افراد بى نوا و درمانده بیافتد و زندگیشان را از راه آبرومندى تأمین نماید، در مکتب علوى این گروه داراى زندگى انسانى بوده‏اند.
امام فقر را مرگی بزرگ می‌داند " فقر ، مرگ بزرگ است . "
این که از فقرو تنگدستى به نوعى مردن تشبیه شده است، به دلیل آن است که شخص بى‏چیز، از خواسته‏ها و مقاصدى که سرمایه زندگى مادى است بریده و به خاطر از دست دادن آنها غمگین است. و اما این که بزرگتر است، چون در طول زندگى شخص تنگدست، غمها و سختیهاى تنگدستى پیاپى مى‏رسد، امّا غم مردن یک‏باره است."
امام علیه السلام از زاویه دیگری نیز به مسئله فقر نگاه می کند . خداوند چنان که بندگان خود را با مبتلا ساختن به فقر و نیازمندى و گرفتار ساختن به مشقتها و ناگواریها مى‏آزماید همچنین آنان را به افزودن اموال و فرزندان آزمایش و امتحان مى‏کند.
" أَ یَحْسَبُونَ أَنَّما نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مالٍ وَ بَنِینَ نُسارِعُ لَهُمْ فِی الْخَیْراتِ بَلْ لا یَشْعُرُونَ "
"... یعنى گنهکاران مى‏پندارند ما که اموال و امور دنیوى آنان را زیاد مى‏کنیم، این امر دلیل رضایت و خشنودى ما از کارها و عقاید پست آنان مى‏باشد، و حال آن که چنین نیست بلکه ایشان بى‏خبراند از این که آنچه به ایشان داده‏ایم براى امتحان و آزمایش آنهاست و این امور بر بلا و گر فتارى آنان مى‏افزاید... "

تعریف لغوی فقر و غنا
در لغت ، فقرا و فقراء به معنی مردم‌ مسکین‌ و بی‌چیز واغنیا، مأخوذ از تازی و به معنی توانگران و مالداران است.
فقر: درویشی، خلاف‌ غنی. ج‌ فقور،عبارت‌ ازنداشتن‌ مایحتاج‌ است‌ و تفاوت‌ آن‌ با فقد این‌ است‌ که‌ فقد نداشتن‌ چیزی‌ است‌ که‌ بدان‌ نیازی‌ نیست‌ و آن‌ را فقر نتوان‌ گفت‌.
حقیقت‌ فقر نیازمندی‌ است‌. زیرا بنده‌ همواره‌، نیازمند است،‌ چه‌ بندگی‌ یعنی‌ مملوک‌ بودن‌ و مملوک‌ به‌ مالک‌ خود محتاج‌ است‌ و غنی‌ در حقیقت‌ حق‌ است‌ و فقیر خلق‌ و آن‌ صفت‌ عبد است.
فقیر: درویش‌ که‌ به‌ اندازه‌ء کفایت‌ عیال‌ مال‌ دارد یا درویشی‌ که‌ اندک‌ چیزی‌ دارد و قوت‌ میسر باشد او را. ج‌ فقراء ، بی‌چیز ،گدا، بیچاره، نادار .
غنی‌.: توانگر. ج‌ اَغْنیاء . توانگر و مالدار . خلاف‌ فقیر . دارا ، دارنده‌.
دراصطلاح‌ شرع، غنی‌ خلاف‌ فقیر است‌ و فقیر کسی‌ است‌ که‌ او ا نصاب‌ لازم‌ شود. در اختیار آمده‌؛ غنی‌ سه‌ گونه‌ باشد؛ بی‌نیاز و سلیم‌المزاج‌ که‌ او را توانایی‌ فراهم‌ آوردن‌ قوت‌ روزانه‌ء خود باشد مالک‌ به‌ نصاب‌ موجب‌ فطریه‌ و قربانی‌ بدون‌ زکوة‌ و مالک‌ به‌ نصاب‌ وجب‌ فطریه‌ و قربانی‌ و زکوة‌ و صرف‌ زکوة‌ به‌ بی‌نیاز سلیم‌المزاج‌ بدون‌ اختلاف‌ بین‌ فقها جایز است‌ .
دراصطلاح‌ فلسفه ، غنی‌ آن‌ است‌ که‌ ذات‌ و کمال‌ او ( وجود او ) به‌ دیگری‌ متوقف‌ نباشد. برخلاف‌ فقیر که‌ ذات‌ و کمال‌ او به‌ دیگری‌ متوقف‌ است‌ .
دراصطلاح‌ تصوف‌، غنی عبارت‌ از مالک‌، تمام،‌ پس‌ غنی‌ بالذات‌ متحقق‌ نیست‌ مگر حق‌ را ( خداوند متعال).

معانی فقر در نهج البلاغه
در نهج البلاغه از انواع مختلف و معانی گوناکون آن سخن به میان رفته است که می توان به فقر اقتصادی، فقر مادی، فقر روحی، فقر علم و آگاهی، فقر ایدئولوژیکی فقر فرهنگی و... اشاره ای داشت که به چند نمونه آن اشاره خواهیم داشت.
الف : فقر به معنای نیاز مالی
"... درجات فقر از نظر شدّت و ضعف متفاوت است. گاهى منظور از فقر نیازمندى به مال است و گاه نیازمندى به فضیلت هاى نفسانى و آمادگى است ...گاهى مقصود از نیازمندى، هر دو صورت یاد شده است، مالى و کمالات نفسانى ..."
"... و گاهى فقر در این جا بر معناى ظاهرى که همان نیازمندى به مال یا نداشتن مال است حمل مى‏شود..."
ب : فقر به معنای سادگی
"...گاهى منظور از آن: یک نوع سادگى در زندگى و مبارزه با تجمل پرستى، همراه با آزادگى و بیدارى است..."
فقر همة اولیاء و اصفیایالهی به این معناست. آنها با انتخاب این شیوه در حقیقت مبارزه‌ای بی‌امان را با زراندوزی، فخر فروشی، خودبزرگ بینی و تجمل گرایی را سرلوحة مبارزات خود قرارداند و البته به این فقر، فخر هم می‌کردند.
کشکول فقر، شد سبب افتخار ما ای یار دل فریب، بیفزای افتخار
"الفقر فخری" فقر افتخار من است
یک ذره ز حد خویش بیرون نشود خود بینان را معرفت افزون نشود
آن فقر که مصطفی بر آن فخر آورد آنجا نرسی تا جگرت خون نشود
ج: فقر به معنای مطلق ناداری
" ... واژه فقر ـ نادارى ـ گاهی اعمّ از معناى متعارف و رایج آن تلقّى و بر معناى مطلق نادارى و نیازمندى حمل شود تا ستایش خداوند تعمیم یابد، چنان که غنا نیز به معناى سلب مطلق نیازمندى مى‏باشد، و چون ثابت است که هر ممکن الوجودى در وجود و بقاى خود محتاج خداست و همه موجودات روى نیاز به او دارند، و او پدید آورنده و برپا دارنده وجود انسان است لذا ثابت مى‏شود که برطرف کننده نیاز هر موجود بلکه هر ممکن، خداوند متعال است "
"...گاهى غنا گفته مى‏شود و منظور از آن بى نیازى است و گاهى گفته مى‏شود و مقصود از آن به دست آمدن کارهایى است که بدان نیاز دارد و به هر دو معنى، در مقابل فقر مى‏باشد."
د : فقر به معنای نادانی
" هر فقرى رخنه‏اش بستنى است جز فقر نادانى " (که چاره‏اش نشدنى است)
لا فقر اشدّ من الجهل.
" نیاز و فقرى، زیانبرتراز نادانى نیست "
مقصود از فقر در این جا نیازمندى به فضیلتها و استعداد مى‏باشد . سخت‏ترین درجات کاهش عقل، نداشتن استعداد است که لازمه‏اش خالى بودن انسان از فضایل و کمالات نفسانى است.
ذ: فقر روحی
تجربه و مشاهدات تاریخى بروشنى نشان داده است که فقر اقتصادى اغلب مستند به فقر روحى انسان‏هایى بوده است که حیات مطلوب خود را در تورم خود طبیعى بوسیله مواد اقتصادى و ثروت و مالکیت‏هاى بیحساب خلاصه مى‏کردند.

علل بروز فقر
الف : شرایط حاکم بر جامعه
یکی از مواردی که باعث بروز فقر در اجتماع می شود شرایط اجتماعی ، سیاسی و فرهنگی موجود در جامعه است. اینکه چه کسی بر مردم حکومت می کند؟ میزان اهتمام حاکم در برقراری عدالت اجتماعی تا چه اندازه است؟ برخورد و عکس العمل مردم در برابر حاکم چگونه است؟ میزان عمل به احکام اسلامی توسط حاکم و مردم تا چه اندازه است؟ نحوه عمل بزرگان جامعه در برابر مردم ، حضور جدی پرهیز کاران و دلسوزان دین و مواردی از این دست، از مسایلی است که در بروز زود هنگام فقر در جامعه مؤثر خواهد بود.
" ...چه بسیار پرهیزکارانى که وقت خود را تلف کرده‏اند و چه بسیار زحمتکشانى که در پایان زیان برده‏اند. در زمانى قرار گرفته‏اید که نیکى به طرف نقص و شرارت به طرف افزایش رهسپار است و شیطان تمام طمع خود را صرف هلاکت انسان کرده است. اینک زمانى فرا رسیده که نیروى او تقویت شده، نیرنگهایش همگانى گردیده و به طعمه خود دست یافته است. به هر گوشه‏اى از اجتماع مى‏خواهى نگاه کن: فقیرى را مى‏بینى که با فقر دست و پنجه نرم مى‏کند، یا ثروتمندى را که نعمت‏هاى خدا را در غیر رضاى خدا صرف مى‏کند یا بخیلى را مى‏بینى که بخل او را ناگزیر کرده حق خدا را نپردازد و یا گردنکشى را مى‏بینى که گوشش براى شنیدن پند و اندرز سنگین است. خوبان و شایستگان شما کجا رفتند؟ آزادگان و دست و دلبازانتان کجا هستند؟ آنانکه در کسب و کار خود پرهیز مى‏کردند و در عقائد خویش دقت نشان مى‏دادند چه شدند؟ مگر تمام آنان از این دنیاى پست کوچ نکردند و رفتند و از لذت‏هاى آن محروم گردیدند؟ مگر ته مانده‏اى بیشتر گذاشته‏اند که در اثر بى ارزشى لب براى مذمت آن باز نمى‏گردد و اعتنایى به نام آنان نمى‏شود؟ الَّذِینَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قالُوا إِنَّا: ما همه در اختیار خدا هستیم و به او باز مى‏گردیم. فساد جامعه را فرا گرفته، نه منکرى تغییر مى‏کند و نه کسى جلوگیرى مى‏نماید آیا با همین روش مى‏خواهید در خانه قدس الهى همسایه‏ى خدا گردید و گرامى‏ترین بندگان شایسته در نظر خدا باشید افسوس خدا در مورد بهشت گول نمى‏خورد و خوشنودى او فقط از طریق فرمانبردارى‏اش بدست مى‏آید. لعنت بر کسانى که امر بمعروف مى‏کنند و خودشان عمل نمى‏نمایند. لعنت بر آنانکه نهى از منکر مى‏کنند اما خودشان آن را انجام مى‏دهند..."
ب : زمامداران زراندوز
"... و بیچارگى و فقر آنها بخاطر آن است که زمامداران به جمع اموال مى پردازند و نسبت به بقاى حکومتشان بدگمانند، و از تاریخ زمامداران گذشته عبرت نمى‏گیرند..."
ج: فخر فروشی
" ... فخر کردن و بالیدن در حالت غنا و توانگرى تخم پریشانى در فقر و پریشانى مى‏کارد (و یا مى‏ترساند خوارى را در پریشانى، چون وقتى همین ثروتمند فقیر شد دیگر کسى به او اعتناء نخواهد کرد.)
د : حکمت الهی
"... فقراء، حسد و کینه و تنافس نورزند از دیدار حال اغنیاء، و اغنیاء مفتون مال و ثروت نبوده و دل باختگى دنیا ایشان را از عقبى باز ندارد، در پى اعمال خالصه باشند از ریاء و سمعه بپرهیزند ... تمام امور مربوط بتقدیر و قضاء الهى بوده، ثروت و غنا و فقر مقتضاى حکمت و مصلحت الهیّه است، عاقل تدبّر و تأمّل نموده بتقدیر الهى راضى و شاکر باشد، به فتنه مفتون نگردد..."
و: جپاول معاش فقیر
غصب حق و حقوق مردم توسط پولداران و ثروتمندان و زورمداران جامعه ، در طول تاریخ وجود داشته و یکی از مهمترین عامل بروز فقر و تنگدستی مردم بوده است.
ما منع فقیر الّا بما متّع به غنىّ
"... هیچ فقیرى از معاش خود محروم نمانده است، مگر این که یک غنى از حق مالى آن فقیر بهره‏مند گشته است "
ز : ولخرجی
التّبذیر عنوان الفاقة.
" ولخرجى نشانه و سرآغاز فقر و نیازمندى است. "
هزینه‌های بیهوده در طول زندگی نیز باعث فقر و تنگدستی و نیازمندی می‌شود. هزینه‌های بطور قطع و یقین نوعی ولخرجی قلوداد می‌شود.
ح : تصمیم نابجا
درطول زندگی فراز ونشیب هایی برای آدمی وجود خواهد آمد ، بحران هایی در جامع شکل خواهد گرفت که همه آنها نیازمند اخذ تصمیم هایی مدبرانه و هوشمندانه است . چه بسا یک تصمیم نابجا در چنین مواقعی باعت بروز بحرانی جدید در زندگی شود که خلاصی از آن ممکن نیست و از طرف دیگر با یک تصمیم منطقی، انسان به راحتی از سختی خلاصی یافته و نجات پیدا خواهد کرد.
سوء التّدبیر مفتاح الفقر.
" تدبیر بد، کلید فقر و نادارى است"
"لا فقر مع حسن تدبیر"
به همراه حسن تدبیر، فقر نیست.
ط: حسد ورزی
روى سخن امام علیه السلام با تهیدستان و محرومان از دنیا است که آتش حسد و بدبینى را بر فقر مادّى علاوه نکنند تا از لذات دیگر زندگانى محروم نشوند و وحدت اجتماعى را مختل ننمایند چه با اختلال اجتماع، دچار پراکندگى دیگرى مى‏شوند. یکى از دانشمندان می‌گوید: ملتى ذلیل نشد مگر آنکه قبل از آن ضعیف شد، و ضعیف نشدند مگر آنکه متفرق شد، و متفرق نشد مگر آنکه در روش زندگانى مختلف گشت، و مختلف نشدند مگر آنکه به هم حسد ورزیدند، حسد به میان نیامد مگر آنکه جمعى منافع شخصى را بر صلاح دیگران برگزیدند.
ی: ترک جهاد
در آیات قرآن مجید و روایات، اهمّیتى به جهاد داده شده است که به کم‏تر چیزى داده شده، به خصوص اگر جهاد را به معناى گسترده و در مورد جهاد با دشمن درون و بیرون تفسیر کنیم که تمام برنامه‏هاى الهى و دینى را فرا مى‏گیرد. در احادیث مختلفی از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم و ائمه اطهار در اهمیّت جهاد گفته شده که اگرکسى که جهاد را ترک کند، خداوند، لباس ذلّت بر او مى‏پوشاند و در زندگى مادّى نیز گرفتار فقر و تنگدستى مى‏شود و دین او بر باد مى‏رود . ازاین احادیث، به خوبى، استفاده مى‏شود که ترک جهاد، هم زندگى معنوى انسان را به خطر مى‏افکند و هم زندگى مادّى او را.
ن: خیانت در امانت
اگرنظام ارزشى جامعه که معیارى است براى سنجش نیکى‏ها و بدى‏ها، واژگون گردد، ظهور پدیده‏ فقر در آن جامعه دور از انتظار نیست، معروف منکر مى‏شود، و منکر معروف. دیو به صورت فرشته نمایان مى‏شود، و فرشتگان در نظرها به صورت دیوان با نهایت تأسف این موضوع در عصر و زمان ما نیز به طور گسترده ظاهر شده، که حیله‏گران مکار و پیمان شکنان در عرصه سیاست جهان به عنوان سیاستمداران لایق شناخته مى‏شوند، و آنها که پایبند به عهد و پیمان الهى و انسانى هستند افرادى ساده اندیش و خام و بى‏تجربه. ممکن است در کوتاه مدت پیمان شکنى و حیله‏گرى منافعى براى صاحبش به بار آورد، و او را در سیاستش موفّق سازد، ولى بى‏شک در دراز مدّت فقر فراگیرشده وشیرازه‏هاى اجتماع را از هم مى‏پاشد. این درست به فرد متقلّبى مى‏ماند که با چند بار تقلب در معاملات سرمایه‏اى مى‏اندوزد، ولى هنگامى که تقلب و نیرنگ او گسترش یافت چرخهاى اقتصادى از کار مى‏افتد، و همه در گرداب ضرر و زیان فرو مى‏روند. روى همین جهت بسیارى از افراد بى‏ایمان و بى‏بند و بار براى حفظ منافع دراز مدّت خود سعى مى‏کنند اصل امانت و احترام به قرارداد را در معاملات خود حاکم کنند، مخصوصا در برنامه‏هاى اقتصادى در دنیاى امروز از سوى شرکتهاى مهم بیگانه این اصل رعایت مى‏شود، تا با جلب اعتماد ( و به اصطلاح امانت داری) دیگران بتوانند منافع سرشار خود را تضمین کنند.
نکته پایانی در این مبحث اینکه برخی از ناآگاهان مى‏گویند: قرآن که اصیل‏ترین منابع مکتب اسلام است، معاش و روزى مردم را به قضا و قدر حواله مى‏کند و اختلاف انسانها را در بهره‏بردارى از مواد معیشت، یک قانون ضرورى تلقى مى‏کند. این ادعا، بسیار دور از حقیقت است.
ما در این مبحث تنها به مفهوم قضا و قدر و ارتباط آن با معاش مردم اشاره مى‏کنیم: قضا یعنى حکم خداوندى، قدر یعنى هندسه منظمى که از آن قضا در جریان هستى نقش مى‏بندد. با نظر به صدها دلیل قرآنى و عقلى و حدیثى، چنانکه ضرورت کار و کوشش براى تحصیل معاش و استخراج مواد اقتصادى حیات از طبیعت، به وسیله قواى مغزى و عضلانى همه و همه مربوط به قضاى الهى است که باید در هندسه عالم هستى نقش ببندند، همچنین لزوم گرفتن حق و دریافت ارزشهاى واقعى کار و فعالیتهاى فکرى و عضلانى نیز از قضاء الهى سرچشمه مى‏گیرد و به وسیله معرفت و آگاهى و قدرت آدمى در هندسه حیات و عالم هستى نقش مى‏بندد.
کار و کوشش براى تهیه معاش و گرفتن حق و دریافت ارزشهاى واقعى کار و فعالیتهاى فکرى و عضلانى، مورد مشیت خداوندى در قضا و قدر مى‏باشند. مسئله‏اى به نام اختلاف مردم در بهره‏بردارى از رزق وجود دارد و این چیزى نیست که قابل انکار و تردید بوده باشد و هیچ مکتب و ایده‏ئولوژى و قوانین علمى هم نمى‏تواند این پدیده را منتفى بسازد، زیرا اختلاف در کمیت و کیفیت رزق که بطور طبیعى حتى در اشتراکى‏ترین جوامع دنیا در موضوعات اقتصادى وجود دارد، نمى‏توان با فقر و ثروتمندى‏هاى ناشى از چپاولگرى و استثمار و از ارزش انداختن نیروهاى حیاتى مردم که منشأ کارهاى فکرى و عضلانى آنها است، مخلوط کرد.