سفارش تبلیغ
صبا ویژن
توانگرى در غربت چون در وطن ماندن است و درویشى در وطن ، در غربت به سر بردن . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :7
بازدید دیروز :22
کل بازدید :80398
تعداد کل یاداشته ها : 58
103/2/27
6:1 ص
تأملی در اسرار ولادت و شهادت امیرالمؤمنین علی (ع)
مقدمه
کمک و یاری خداوند به مومنان مخلص و صادق و دفاع از آنان به ویژه در شرایط سخت و لحظه های نفس گیر تقابل با دشمنان خدا ، وعده تخلف ناپذیر الهی است .بررسی آیات قرآن نمونه های زیادی از این گونه امدادهای غیبی و الهی را فرا روی آدمی قرار می دهد که به صورت های گوناگون در طول تاریخ ادیان توحیدی دستگیر انبیا و دیگر انسان های مومن و برگزیده شده است. یاری و امدادهای الهی متناسب با شرایط گوناگون ، گاه به صورت بسیار روشن و آشکار و به شکل خارق العاده انجام گرفته است. نجات نوح(ع) و پیروانش از طوفان سهمگین ، گلستان شدن آتش بر ابراهیم خلیل(ع) ، شکافتن دریا برای عبور حضرت موسی(ع) و بنی اسرائیل و نجات گروه های زیادی از مومنان در زمان نزول عذاب الهی بر اقوام کافر و طغیانگر از این قبیل است.

گاهی نیز امداد و یاری خداوند به صورت هدایت مومنان برای برون رفت از مشکلات و تنگناهای پیش روی آنان بوده است. الهام به مادر موسی(ع) برای نهادن وی در میان صندوقچه و افکندن او در رود نیل برای نجات جان آن حضرت از دست فرعونیان و نیز الهام به اصحاب کهف مبنی بر پناه بردن به درون غار برای نجات از دست دشمنان از این نمونه است.


گرفته شدن موسای نوزاد از آب به وسیله خانواده فرعون و سپردن دوباره او به دست مادرش برای شیر خوردن ، همچنین بررسی داستان زندگی حضرت یوسف(ع) از آغاز تا پایان آن نشان می دهد که شکل دیگری از امداد غیبی والهی هم وجود دارد که در یک فرایند به ظاهر طبیعی و اتفاقی ، ولی در واقع کاملا حکیمانه ، هدفمند و هدایت شده انجام می گیرد.

در این گونه اخیر با هدایت تکوینی خداوند ، حوادث معمول و جاری در زندگی انسان‌های برگزیده به گونه‌ای رقم می‌خورد که سر انجام در نمونه‌ای مانند حضرت موسی(ع) به نجات جان وی از همه خطرات منتهی می‌شود و در نمونه‌ای مانند حضرت یوسف(ع) ، گرد و غبار فتنه‌ها و دسیسه‌ها، تخریب و تهمت‌ها، دروغ‌ها، سیاه‌نمایی‌ها و نادانی و ناآگاهی‌ها در پرتو آن حوادث فرو نشسته و با نمایان شدن چهره زیبای حقیقت ، همه چیز بر اساس اراده خداوند و به سود آن حضرت پایان می‌پذیرد.

بدون شک امام علی(ع) ـ دست کم از دیدگاه شیعیان ـ انسانی برگزیده و از بارزترین و کامل‌ترین مصادیق مؤمنان مخلص و صادق است. اهل سنت نیز معترفند که هیچ یک از یاران پیامبر (ص) از نظر فضایل به پای آن حضرت نمی‌رسند. حتی بر اساس اعتراف دشمنان و مخالفان نیز، آن امام همام، قله‌نشین فضایل و مکارم اخلاقی است. بر این اساس در زندگی آن برگزیده الهی نیز می‌توان امدادهای الهی را سراغ گرفت و بسیاری از حوادث و رخدادهای بظاهر طبیعی و معمول آن را با این نگاه و نگرش به تحلیل و تعلیل نشست.


تولد اسرار آمیز و بی‌سابقه امام علی(ع) در مقدس‌ترین مکان الهی (درون خانه خدا)، صدقه دادن وی در رکوع نماز و سرانجام ضربت‌خوردن وی در محراب مسجد کوفه، آن هم در بهترین زمان و بهترین حالت عبادت (ماه رمضان، سحرگاهان، در حال سجده) از جمله حوادثی است که در زندگی آن امام روی داده است و تقریبا همه مسلمانان ـ اعم از شیعه و سنی ـ بر آن اتفاق دارند. از سوی دیگر تکفیر آن حضرت در زمان حیات و بی‌نماز خواندن و سب و لعن رسمی وی به صورت گسترده در مساجد و منابر برای دوره‌ای نسبتاً طولانی پس از شهادت آن حضرت، از سوی اغلب محدثان، مورخان و مفسران مسلمان گزارش شده است.


نگارنده بر این باور است که میان تولد اسرارآمیز و زمان و مکان شهادت علی(ع) از یک سو، و نسبت‌های ناروای یاد شده و تلاش تاریخی بنی‌امیه برای تخریب شدید آن حضرت از سوی دیگر، رابطه و پیوندی وجود دارد و خداوند با مقدر ساختن چنین آغاز و انجامی خواسته است بر اساس نوع اخیر از امداد الهی، برای همیشه تاریخ از آن "مولای موحدان" و "امیر مؤمنان"، دفاع کرده و او را همچنان و برای همیشه تاریخ به عنوان یک الگوی ایده آل و عملی و چراغ هدایت برای مؤمنان حفظ کند.

ولادت


کعبه از دیرباز در ماه‌هاى حرام، بویژه در ماه رجب که احترام خاصى در میان همه قبایل و طوائف عرب داشت، پذیرای زائران بسیاری می‌شد که با اشتیاق فراوان از راه‌هاى دور و دراز آمده و هدایا و قربانیان خود را به خانه خدا تقدیم می‌کردند. بر اساس گزارش منابع اسلامی درروز جمعه، سیزدهم ماه رجب سی‌امین سال عام الفیل، ازدحام زیادی پیرامون کعبه بود و زائران در گرداگرد خانه خدا مشغول طواف بودند که ناگهان زن بارداری را دیدند که به پرده کعبه آویخته ودر حالی که آرام آرام اشگ ریخته و با خدا مناجات می نماید، در زیر لب زمزمه می کند که : پروردگارا! تو را به حق بنیانگذار این خانه و به حق این مولودی که در شکم دارم ، سوگند می دهم که این زایمان را بر من آسان بگردان !

کسانی که نجوای وی را شنیدند ، از سر کنجکاوی او را زیر نظر گرفته وبه زمزمه های او گوش سپردند. ناگهان لحظاتی بعد همگان در نهایت بهت و ناباوری دیدند که چگونه دیوار کعبه شکافته شد و آن بانوی باردار به درون خانه خدا رفت و در پی آن دیوار کعبه به هم آمد و او از نظرها ناپدید شد. شگفتی ، حیرت و ناباوری ، همراه با سکوتی سنگین برهمگان سایه افکنده ونفس ها در سینه ها حبس شده بود. شگفتی و حیرت مردم زمانی افزایش یافت که تلاش پرده داران کعبه برای گشودن قفل درِ آن بی نتیجه ماند و آنان در یافتند که این حادثه امری الهی است . هر لحظه بر تعداد، ازدحام و نگرانی جمعیت افزوده می شد و مردم ، مشتاقانه انتظار کشیده و ثانیه شماری می کردند تا بینند این حادثه راز آلود چگونه پایان می پذیرد.


زمان به کندی و سختی سپری می شد. تا اینکه سرانجام پس از گذشت چهارروز دوباره همان سنگ خارا از هم شکافت و فاطمه بنت اسد ، همسر ابوطالب در حالی که نوزادی در آغوش داشت از درون خانه خدا قدم به بیرون نهاد. غریو شادی و هلهله از میان جمعیت برخاست وخبر این تولد اسرار آمیز و بی سابقه به سرعت در شهر مکه انتشار یافت. این حادثه را افزون بر منابع شیعی ، شمارزیادی از دانشمندان اهل سنت نیز گزارش کرده اند و حاکم نیشابوری خبرآن را متواترخوانده است.


ولادت امام علی (ع) در درون خانه خدا ، اختصاص و انحصار چنین فضیلتی به آن حضرت و متولد نشدن هیچ کس دیگری جز وی در آن مکان مقدس ، همچنین دلالت کعبه زاد بودن علی(ع) برفضیلت ، عظمت ، بزرگی و برتری آن حضرت درنزد خداوند، موضوعی است که حتی علمای اهل سنت نیز آن را مورد تاکید و اذعان قرار داده‌اند.


شهادت


جامعه مسلمانان درپی سه جنگ داخلی صفین ، جمل و نهروان وضع آشفته و ملتهبی داشت.امام علی(ع)پس از پایان جنگ نهروان و بازگشت به کوفه در صدد جمع آوری و سازماندهی سپاهیان خویش در اردوگاه نخیله برای حمله به شام بود. از سوی دیگرفراریان خوارج، مکه را مرکز عملیات خود قرار داده بودند . سه تن از آنان به نامهای عبد الرحمن بن ملجم، برک بن عبد الله و عمرو بن بکر در یکى از شبها گرد هم آمده وضمن صحبت در باره وضعیت جامعه اسلامی به این نتیجه رسیدند که باعث و بانی این همه خونریزى و برادر کشى ، معاویه ، عمرو عاص و على (ع) هستند و اگر آنان از میان برداشته شوند، مسلمانان آسوده خواهند شد.


آنها با یکدیگر پیمان بسته و هم قسم شدند که هر یک داوطلب کشتن یکى از آن سه نفر شوند. ابن ملجم متعهد قتل على (ع)شد، عمرو بن بکر عهده‏دار کشتن عمرو عاص گردید و برک بن عبد الله نیز قتل معاویه را بگردن گرفت.آنها برای هماهنگی بیشتر، شب نوزدهم ماه رمضان را براى اجرای نقشه خود انتخاب کردند. برک بن عبد الله تنها توانست معاویه را از ناحیه ران زخمی کند که پس از مدتی درمان شد و بهبود یافت. عمرو بن بکر نیز قاضی شهر را که آن روز به سبب بیماری عمرو عاص به جای او اقامه جماعت می کرد ، به قتل رساند. در این میان فقط ابن ملجم توانست نقشه خود را با موفقیت اجرا کند.


ابن ملجم در اواخر ماه شعبان سال چهلم بکوفه رسید و بدون اینکه کسى را از تصمیم خود آگاه سازد در منزل یکى از آشنایان خویش مسکن گزید تا شب نوزدهم ماه مبارک رمضان فرا رسد. او روزى بدیدن یکى از دوستان خود رفت و در آنجا با مشاهده زن زیبایى به نام قطام که پدر و برادرش در جنگ نهروان بدست على (ع)کشته شده بودند ، فریفته زیبائى او گردید و از وى تقاضاى ازدواج کرد. قطام سه هزار درهم پول ، یک کنیز ، یک غلام و کشتن على بن ابیطالب(ع) را مهر و کابین خود قرار داد.

ابن ملجم که خود براى کشتن آن حضرت از مکه به کوفه آمده بود و نمی خواست کسى از مقصود وی آگاه شود، برای آزمایش قطام گفت : آنچه از پول و غلام و کنیز خواستى برایت فراهم میکنم ، اما کشتن على بن ابیطالب چگونه برای من امکان پذیر است؟ قطام گفت :البته در حالت عادى کسى را یارای کشتن او نیست ، باید او را غافل گیر کرده و به قتل رسانی تا درد دل مرا شفا بخشى و از وصالم کامیاب شوى و چنانچه در این راه کشته شوی، پاداش اخروی تو بهتر از دنیا خواهد بود! ابن ملجم که قطام را از خوارج و همعقیده خود یافت ، گفت : به خدا سوگند! من به کوفه نیامده‏ام ، مگر براى همین کار! قطام یکی از مردان قبیله خود به نام »وردان« را که جزو خوارج بود و نسبت به علی (ع) کینه داشت با ابن ملجم همراه ساخت .


خود ابن ملجم نیز مردى از قبیله اشجع بنام شبیب را که عقیده خارجیگری داشت همدست خود نمود . آنها اشعث بن قیس یعنى همان منافقى را که در صفین ، على (ع) را در آستانه پیروزى مجبور به متارکه جنگ نمود ، از اندیشه خود آگاه ساختند.اشعث نیز به آنان قول همکاری داد .بالاخره شب نوزدهم ماه رمضان ابن ملجم و یارانش در مسجد به انتظار ورود على (ع) نشستند.


مقارن ورود ابن ملجم به کوفه، على (ع)نیز جسته و گریخته از شهادت خود خبر می داد .او در یکى از روزهاى ماه رمضان که بالاى منبر بود ، دستی به محاسن خود کشید و با اشاره به توصیف پیامبر اسلام (ص) در باره قاتل وی فرمود: شقى‏ترینِ مردم ، این مو ها را با خون سر من رنگین خواهد نمود. آن حضرت در روزهاى آخر عمر ، هر شب در منزل یکى از فرزندان خویش مهمان می شد و در شب شهادت نیز دخترش ام کلثوم میزبان پدر بود. علی (ع) هنگام افطار به پیروی از پیامبر(ص) ، غذای بسیار ساده و اندکی خورد و سپس به عبادت پرداخت.

او از سر شب تا سپیده صبح بی قرار و نا آرام بود. گاهى به آسمان می‌نگریست، استرجاع می‌کرد و می‌گفت: "خدایا! مرگ را بر من مبارک گردان". هر چه به طلوع فجر نزدیکتر می‌شد، بی‌قراری و ناآرامی علی(ع) افزون تر می گشت ، به گونه ای که ام کلثوم پرسید:"پدر جان! چرا امشب این قدر ناراحت و نا آرامى؟" فرمود: "دخترم! من عمرم را در میادین جنگ و صحنه‏هاى نبرد گذرانده و با پهلوانان و شجاعان نامى عرب، مبارزه‏ها کرده‏ام. چه بسیار که یک تنه بر صفوف دشمن حمله‏ برده و پهلوانان را به خاک و خون افکنده‏ام. من ترسى از چنین حوادثی ندارم، ولى امشب احساس می‌کنم که موعد دیدار حق رسیده است".


سرانجام، آن شب به پایان رسید و علی(ع)به رغم موانعی مانند نوحه گری مرغابیان خانه ام کلثوم و اقدامات پیشگیرانه یاران و فرزندانش رو به سوى مسجد نهاد و به پشت بام رفت و اذان صبح را سر داد. او در ادامه خفتگان مسجد را بیدار کرد و سپس در محراب به نماز نافله صبح ایستاد . و هنگامی که به سجده رفت ابن ملجم با شمشیر زهر آگین ضربتى بر سر آن حضرت فرود آورد و فرق سر را تا پیشانى شکافت. خون از سر على(ع) جارى شد و محاسن شریف او را رنگین کرد و در این حال صدای علی(ع) بلند شد: "بسم الله و بالله و على ملة رسول الله فزت و رب الکعبة".


بررسی و تحلیل این حوادث بر اساس بینش توحیدی یاد شده در دفاع از مومنان نشان می دهد که چگونه همه عوامل دست به دست هم می دهند تا از یک سو معاویه و عمرو عاص در مسجد و محراب به قتل نرسیده و جان سالم به در برند و از سوی دیگر علی(ع) به رغم پاره‌ای تمهیدات و آگاهی پیشین، در مسجد و محراب عبادت و در حال سجده مضروب گردد.


مظلومیت

پیامبر اسلام(ص) بارها ضمن تءکید بر جایگاه والای اهل‌بیت خود، آن را "کشتی نجات" و همانند قرآن "هدایتگر امت" نامیده بود. بارها و به مناسبت‌های گوناگون به مسلمانان گوشزد کرد تا زمانی که از قرآن و اهلبیت او پیروی کنند ، هرگز گمراه نخواهند شد. آن همه سفارش و تاکید بدین سبب بود که خداوند می خواست به وسیله اهل بیت پیامبر(ص) ، دین خود را از انحراف ، تحریف و اضمحلال صیانت کند و چراغ هدایت بندگان را فروزان نگه دارد.. ولی هنگاهی که رسول خدا سر بر بالین خاک نهاد ، با منطق » حسبنا کتاب الله« ابتدا سنت و سخنان نبوی و سپس اهل بیت پیامبر (ص) را از صحنه جامعه کنار زدند. اما از آنجا که هنوز بسیاری از یاران رسول خدا ، سخنان آن حضرت در باره اهل بیت را به یاد داشتند و جامعه فاصله زیادی با عصر نبوی نگرفته بود، فضای حاکم بر آن اجازه برخوردهای تندتری را نمی داد.


تا اینکه سرانجام ، دوران حاکمیت سه خلیفه نخست با شرایط داخلی نسبتا آرام سپری شد ، اما سالهای آخر خلافت خلیفه سوم با برخی اعتراض ها و تنش های داخلی همراه گشت. این تنش ها و درگیری ها با قتل عثمان ، خلافت امام علی (ع) و جنگهای صفین ، خوارج و نهروان به اوج خود رسید.


با شهادت علی(ع) و امام حسن (ع) معاویه حاکم بلامنازع جامعه اسلامی گردید. در این زمان جامعه اسلامی با عصر نبوی و آموزه های پیامبر(ع) نسبتا فاصله گرفته بود ، بسیاری از اصحاب پیامبر (ص) از دنیا رفته بودند و بسیاری دیگر خسته از درگیریهای داخلی ، کنار کشیده و یا به جریان حاکم گرویده بودند. درگیریهای اصحاب پیامبر (ص) با یکدیگر و تکفیر کردنهای همدیگر ، ازجایگاه و ارزش آنها در جامعه کاسته و انحرافهای مهمی از اصول و ارزش های اسلامی پدید آمده بود. از سوی دیگردر سرزمین شام خیل عظیمی از مردم ، با اسلامی که معاویه و خاندان بنی امیه معرف آن بودند آشنا شده بودند.آنها در واقع با آموزهای اسلام راستین فاصله ای بسیار داشتند و ارزش های عصر جاهلیت دوباره با نام اسلام در جامعه حاکم شده بود.


حتی بر اساس گزارش برخی منابع ، شامیان برای پیامبر(ص) اهل بیتی جز خاندان بنی امیه نمی شناختند ! در چنین شرایطِ به ظاهر مساعدی است که معاویه و خاندان بنی امیه تلاش وسیعی را آغاز می کنند تا با استفاده از اهرمهای گوناگون مالی ، تبلیغی ، تهدید ، شکنجه ،زندان ، تبعید و کشتار، اهل بیت پیامبر(ع) ، به ویژه امام علی (ع)را به شدت تخریب کرده و نام و یاد آنها را به کلی از حافظه تاریخی مردم پاک کرده و به فراموشی بسپارند.


معاویه با این هدف از یک سو با اقدامات وسیع تلاش کرد تا از نشر احادیث مربوط به فضایل علی(ع) جلوگیری کرده و روایات فراوانی را در باره فضایل خود ، بنی امیه و جریان مخالف اهل بیت (ع) به وسیله برخی محدثان جیره خوار جعل نماید. کارگزاران وی بسیاری از یاران نزدیک علی(ع) را به جرم بیان فضایل آن حضرت از دم تیغ گذرانده یا به دار کشیدند. از سوی دیگر برای تخریب چهره علی (ع) و ایجاد نفرت عمومی نسبت به وی به همه کارگزارانش دستور داد که در سراسر ولایت های اسلامی و بر فراز منابر و در مساجد و خطبه های جمعه ، علی(ع) را به عنوان فردی ملحد و کافر و فتنه انگیز سبّ و لعن کنند.


خود او در حضور شماری از اصحاب پیامبر(ع) ، علی(ع) را سبّ و لعن کرد. این کار وی با مخالفت شدید صحابیان بزرگی مانند سعد بن ابی وقاص و نیز ام سلمه از همسران پیامبر(ع) مواجه شد ، اما وی به این اعتراض ها وقعی ننهاد. براثر تبلیغات و اقدامات معاویه و امویان ، سبّ و لعن علی(ع) و آل علی(ع) به یک سنت و فرهنگ تبدیل شد. رسما در مساجد و جمعه و جماعات مکه ، مدینه و بسیاری دیگر از شهرهای مهم اسلامی ،آن حضرت را لعن می کردند.روز جمعه ، در میان مردم شام »یوم السَّب«(روز دشنام و لعن علی) نام گرفت. روزی یکی از خطبا که سبّ و لعن علی(ع) را فراموش کرده بود ، وقتی در مسیر خانه آن را به یاد آورد ، همانجا قضای آن را به جای آورد! در این مکان مسجدی ساخته شد و نام آن را مسجد لعنت نهادند.


مردم از خاک آن مسجد تبرک جسته و شفا می طلبیدند. شرایط به گونه ای شده بود که پدر و مادرها ، سب و لعن علی(ع) را به فرزندان خود یاد می دادند و آنها در هنگام بازی به سب و لعن آن حضرت می پرداختند. این سنت نامیمون حدود شصت سال از زمان معاویه به بعد ادامه داشت تا اینکه در زمان عمر بن عبدالعزیز و به دستور وی برچیده شد


معاویه همچنین برای اینکه بذر کینه و دشمنی علی (ع) را در دل کودکان کاشته و آنها را با نفرت وی بار آورد دستور داد تعداد زیادی بره گوسفند را از طرف او به کودکان هدیه دادند و هنگامی که پس از مدتی کودکان ، کاملا با بره های خود انس گرفتند ، دستور داد یک روز همه آنها را به نام علی(ع) از آنها باز پس بگیرند.



حتی کار به جایی رسید که معاویه به ثمرة بن جندب مبالغ هنگفتی پول داد تا به مردم بگوید که آیه » لا تقربوا الصلاة و انتم سکاری حتی تعلموا ما تقولون«(نساء / 43) در شان علی(ع) نازل شده است. چرا که او روزی در حال مستی شدید به نماز ایستاد و این آیه برای نهی مردم از نماز خواندن در حال مستی نازل گردید ،تا بفهمند که سر نماز چه می گویند. همچنین پول داد تا حدیث جعل و تبلیغ شود که آیه 207 سوره بقره در شان ابن ملجم نازل شده است . در حالی که بنا به گفته همه مفسران این آیه در« لیله المبیت» و در شان و مدح علی(ع) نازل گردید، هنگامی که آن حضرت برای حفظ جان پیامبر(ص) در بستر او خوابید.



بر اثر این تبلیغ ها بود که وقتی مردم شام شنیدند ، علی(ع) در مسجد کوفه شهید شده است ، از سر شگفتی و تعجب پرسیدند : مگر علی(ع) نماز هم می خواند!؟شرایط به گونه ای شده بود که دیگر کسی نام علی ، فاطمه ، حسن و حسین را برای فرزندان خود انتخاب نمی کرد. کسی به محبان و شیعیان علی (ع) دختر نمی‌داد و از آنها دختر نمی‌گرفت.



بسیاری از یاران و شیعیان علی(ع) مانند «رشید هجری»، «حجر بن عدی»، «میثم تمار» و دیگران به جرم بیان فضایل علی (ع) و خودداری از سبّ و لعن آن حضرت و بیزاری جستن از او، دست، پا و زبانشان بریده شد ویا به دار آویخته شدند. گروه زیادی از دیار خویش تبعید و آواره گشتند. خانه و کاشانه خیلی ها به آتش کشیده و خودشان از دم تیغ گذرانده شدند. معاویه دستور داد مقرّری دوستان و شیعیان علی(ع) از بیت المال قطع شود. حتی به کسانی که متهم به دوستی و محبت علی(ع) و آل علی(ع) بودند ، ترحم نمی کردند.


آنها چنان عرصه را بر یاران و شیعیان علی(ع) تنگ کرده و جوی از وحشت و خفقان را بر جامعه حاکم نمودند که دیگر کسی جرأت نمی کرد نام علی(ع) را بر زبان جاری کند. بسیاری مواقع ، آن حضرت را با نام ابو زینب یاد می کردند. حتی قبر علی(ع) تا زمان امام صادق(ع) جز برای شیعیان خاص آن حضرت ،پنهان بود. مبادا خوارج و بنی امیه و طرفداران آنها با نبش قبر، جنازه آن حضرت را بیرون آورده و مورد جسارت و اهانت قرار دهند.


حقانیت


به اعتراف بسیاری از عالمان و آگاهان در طول تاریخ ، این اقدامات به رغم گستردگی ، شدت و ظاهر هوشمندانه آن ، هرگز نتوانست نام و یاد علی(ع) را در تاریخ دفن کند. امروز که انسان از فراز تاریخ اسلام به گذشته آن می نگرد و همه این حوادث را به نظاره می نشیند ، به حقانیت و در عین حال مظلومیت علی (ع) اعتراف می کند. هنگامی که آن همه تهمت ، تخریب ، افترا و هجمه های سنگین تبلیغی بر ضد علی(ع) در کنار کعبه زاد بودن آن حضرت وشهادت او در بهترین ماه ، در بهترین مکان (مسجد کوفه)،آن هم در بهترین جای مسجد (محراب) ، در بهترین حال (نماز) و در بهترین جای نماز(سجده) قرار می گیرد ، تناقض بزرگی خودنمائی می کند که حل کردن آن ناگزیر ، حقانیت و مظلومیت علی(ع) را به دنبال دارد.



زیرا این پرسش مطرح می شود که آیا شخصیتی که بدون هیچ نمونه مشابهی ، در مقدس ترین جای جهان آفرینش چشم به جهان گشود ، مگر می شود برگزیده الهی نباشد؟ وقتی که بر اساس تعالیم وحیانی ، ورود انسان در حال جنابت ، حیض و نفاس به مساجد معمولی حرام است و در صورت نجس شدن آن و فرش هایش ، واجب است فورا تطهیر شود ، چگونه می شود ، دیوار مقدس ترین مکان الهی شکافته شده و زنی با راه یابی به درون آن ، فرزندش را در آنجا به دنیا بیاورد؟! چنین حادثه ای هرگز در یک چهارچوب عادی و اتفاقی نمی گنجد و به یقین می توان گفت ، حکمت و هدف بسیار حکیمانه ای در ورای آن نهفته است.



این مساله به ویژه هنگامی برجسته تر ، شگفت آورتر و پرسش برانگیزتر می شود که ولادت حضرت مسیح(ع) و فرمان الهی به مادر وی مبنی بر ترک بیت المقدس در هنگام زایمان را که قرآن بر آن تصریح می کند، با تولد امام علی(ع) در درون کعبه مقایسه کنیم . این مقایسه ، عظمت و بزرگی مولود کعبه را بیشتر روشن کرده و آدمی را به تامل و تفکر بیشتری در رمز و راز این ولادت اسرارآمیز و آن شهادت منحصر به فرد وا می دارد.



آیا این به جز دفاع تکوینی خداوند از آن امام مظلوم تفسیر دیگری دارد؟ آیا این پرسش ،طبیعی و منطقی نیست که چگونه می شود کسی که در درون کعبه به دنیا آمده ، در حال رکوع نماز ، صدقه داده و در محراب مسجد و در حال سجده نماز فرق او را شکافته‌اند، ملحد، فتنه‌انگیز و بی‌نماز باشد؟! چنین فضایلی است که قرن‌هاست انبوهی از انسان‌ها را با زبان، ملیت و نژادهای مختلف عاشق و شیدای علی(ع) کرده است ، به گونه‌ای که از جان و مال و همه هستی خویش برای خاطر او می گذرند. حتی بسیاری از مشاهیر غیر مسلمان جهان در برابر عظمت و بزرگی وی سر تعظیم فرود آورده و زبان به مدح و ستایش او می گشایند.



«جبران خلیل جبران» شاعر مسیحی و نامدار لبنانی در باره او می‌گوید: "قُتِلَ فی محراب عبادته لشدّة عدله ؛ به سبب عدالت و دادگری زیاد در محراب عبادت خود به قتل رسید". «جُرج جُرداق» نویسنده مسیحی لبنان، چند جلد کتاب با نام "الامام علی صوت العدالة الانسانیة" نوشته و علی(ع) را طنین و صدای عدالت انسانیت می‌نامد. به رغم آن همه تلاش دشمنان، بارگاهی با آن عظمت دارد و قرن هاست که انبوهی از محبانش همانند پروانه بر گرد آن می‌چرخند. در حالی از معاویه و دیگر خلفای بنی‌امیه جز در لابلای متون تاریخی، آن هم اغلب به بدی یادی نمی‌شود. و این روند بدون شک تا قیامت ادامه خواهد یافت

  
  
ایـن ورود در آتـش نـتـیجه محجوب بودن از پروردگار است , و اثرى است که ازآن جدا نیست , و بطور مسلم آتش محرومیت از دیدار حق , از آتش دوزخ هم سوزانتر است !.
(آیـه )ـ و در ایـن آیـه مـى فـرماید: ((سپس به آنها گفته مى شود: این همان چیزى است که آن را تکذیب مى کردید))! (ثم یقال هذا الذى کنتم به تکذبون ).
ایـن سـخـن بـه عـنـوان توبیخ و ملامت و سرزنش به آنها گفته مى شود و عذابى است روحانى و شکنجه اى است معنوى براى این گروه خیره سر و لجوج .
(آیه )ـ.

((علیین )) در انتظار ابرار است !.

بـه دنـبـال تـوصیفى که در آیات گذشته درباره ((فجار)) و نامه اعمال و سرنوشت آنها آمده , در ایـنـجا, سخنى از گروه مقابل آنان , یعنى ابرار و نیکان است که ملاحظه افتخارات و امتیازات آنها در برابر فاجران , موقعیت هر دو را روشنترمى سازد.
نـخست مى فرماید: ((چنان نیست که آنها (درباره معاد) مى پندارند, بلکه نامه اعمال ابرار و نیکان در علیین است )) (کلا ان کتاب الا برار لفى علیین ).
((ابرار)) کسانى هستندکه روحى وسیع وهمتى بلند واعتقاد وعملى نیک دارند.
شـبـیه همان دو تفسیر که در آیات سابق درباره ((سجین )) داشتیم در باره ((علیین )) نیز صادق است .
نـخـست این که : منظور از((کتاب الا برار)) نامه اعمال نیکان وپاکان ومؤمنان است ,و هدف بیان این نـکته است که نامه اعمال آنها در یک دیوان کل به نام ((علیین )) که بیانگرتمام اعمال مؤمنان است قرار دارد, دیوانى که بسیار بلندمرتبه ووالامقام است .
یـا ایـن کـه نامه اعمال آنها بر فراز آنها در شریفترین مکان , یا بر فراز بهشت دربلندترین مقام جاى دارد, و همه اینها نشان مى دهد که مقام خود آنها فوق العاده بلند و والاست .
تـفسیر دیگر این که ((کتاب )) در اینجا به معنى سرنوشت و حکم قطعى الهى است که مقرر داشته نیکان در اعلى درجات بهشت باشند.
و البته جمع میان این دو تفسیر نیز ممکن است که هم نامه اعمال آنها در یک دیوان کل قرار دارد, و هـم مـجموعه آن دیوان بر فراز آسمانهاست و هم فرمان الهى بر آن قرار گرفته که خودشان در بالاترین درجات بهشت باشند.
(آیه )ـ سپس براى بیان اهمیت و عظمت ((علیین )) مى افزاید: ((و تو چه مى دانى علیین چیست )) (ومـا ادریک مـا علیون ).
اشـاره بـه ایـن کـه مقام و مکانى است برتر از ((خیال و قیاس و گمان و وهم )) که هیچ کس حتى پیغمبراکرم (ص ) نیز نمى تواند ابعاد عظمت آن را دریابد.
(آیـه )ـ سپس خود قرآن به توضیح بیشتر پرداخته , مى افزاید: علیین ((نامه اى است رقم خورده و سرنوشتى است قطعى )) (کتاب مرقوم ).
ایـن بـنابر تفسیرى است که ((علیین )) را به معنى دیوان کل نامه اعمال ابرارمعرفى مى کند, و اما بنابر تفسیر دیگر معنى آیه چنین است : ((این سرنوشت حتمى است که خداوند درباره آنها رقم زده که جایگاهشان برترین درجات بهشت باشد)).
(آیه )ـ سپس مى افزاید: این کتاب کتابى است که ((مقربان شاهد آنند))! یابر آن گواهى مى دهند (یشهده المقربون ).
((مقربون )) گروهى از خاصان و برگزیدگان مؤمنانند که مقامى بس والا دارند, وشاهد و ناظر نامه اعمال ابرار و نیکان دیگرند.
البته همه مقربان از ابرارند ولى همه ابرار در سلک مقربان نیستند.
(آیـه )ـ سپس به شرح بخشى از پاداشهاى عظیم ابرار و نیکان پرداخته ,مى فرماید: ((مسلما نیکان در انواع نعمت اند)) (ان الا برار لفى نعیم ).
(آیه )ـ بعد به شرح بعضى از آنها پرداخته , مى فرماید: ((بر تختهاى زیباى بهشتى تکیه کرده , و (به زیباییهاى بهشت ) مى نگرند))! (على الا رائک ینظرون ).
(آیه )ـ سپس مى افزاید: هرگاه به آنها بنگرى ((در چهره هایشان طراوت ونشاط نعمت را مى بینى و مى شناسى )) (تعرف فى وجوههم نضرة النعیم ).
اشاره به این که نشاط و سرور و شادى در چهره هایشان موج مى زند.
(آیه )ـ بعد از نعمت تخت و نگاه و آرامش و نشاط اشاره به نعمتى دیگریعنى ;? شراب بهشتیان کرده , مـى افزاید: ((آنها از شراب (طهور) زلال دست نخورده سربسته اى سیراب مى شوند)) (یسقون من رحیق مختوم ).
شـراب طهورى که مانند شراب آلوده و شیطانى دنیا معصیت زا و جنون آفرین نیست , بلکه هوش و عقل و نشاط و عشق و صفا مى آفریند.
(آیه )ـ سپس مى فرماید: ((مهرى که بر آن نهاده شده از مشک است ))(ختامه مسک ).
نه همچون ظرفهاى دربسته دنیا که مهر آن را با ((گل )) مى نهند, و هنگامى که انسان مى خواهد شـئ سـربـسـتـه را با شکستن مهرش باز کند, دستش آلوده مى شود,شراب طهور بهشتى چنین نیست , هنگامى که دست بر مهرش مى نهند, بوى عطرمشک در فضا پراکنده مى شود!.
و در پـایـان آیه بعد از ذکر اوصاف شراب طهور بهشتى , مى فرماید: ((و در این (نعمتهاى بهشتى ) راغبان باید بر یکدیگر پیشى گیرند)) (وفى ذلک فلیتنافس المتنافسون ).
((تـنـافـس )) بـه مـعـنى تمنى و تلاش دو انسان است که هرکدام مى خواهد شئ نفیسى که براى دیگرى است در اختیار او نیز باشد.
در حـقیقت مضمون آیه شبیه چیزى است که در آیه 21 سوره حدید آمده است : ((پیشى بگیرید بر یـکـدیـگر براى رسیدن به مغفرت پروردگارتان , و بهشتى که پهنه آن مانند پهنه آسمان و زمین است ))!.
(آیـه )ـ و بـعـد به آخرین نعمتى که در این سلسله آیات آمده اشاره کرده ,مى فرماید: ((این شراب (طهور) آمیخته با تسنیم است )) (ومزاجه من تسنیم ).
(آیه )ـ ((همان چشمه اى که مقربان از آن مى نوشند)) (عینا یشرب بهاالمقربون ).
از این آیات استفاده مى شود که ((تسنیم )) برترین شراب طهور بهشتى است که مقربان آن را بطور خـالص مى نوشند, و از آسمان بهشت یا طبقات بالاى آن فرومى ریزد ولى براى ابرار مقدارى از آن را با رحیق مختوم که نوع دیگرى از شراب طهور بهشتى است مى آمیزند!.
در روایـات مـتـعـددى ایـن شـراب بـهشتى پاداش کسانى ذکر شده که از شراب آلوده دنیاچشم بـپـوشند, و تشنه کامان را سیراب کنند, و آتش اندوه را در دل مؤمنان خاموش سازند و کسانى که در روز گرم تابستان روزه بگیرند.
از جمله پیغمبراکرم (ص ) به على (ع ) فرمود: ((اى على ! کسى که خمر وشراب را به خاطر خدا ترک گوید خداوند او را از شراب زلال دربسته مهر شده بهشتى سیراب مى کند)).
آیـه ـ شـان نـزول : مـفـسران براى این آیه و هفت آیه بعد از آن دو شان نزول نقل کرده اند نخست ایـن کـه : روزى عـلـى (ع ) و جـمـعـى از مؤمنان از کنار جمعى از کفار((مکه )) گذشتند, آنها به عـلى (ع ) و مؤمنان خندیدند و استهزا کردند, آیات موردبحث نازل شد و سرنوشت این گروه کافر استهزاکننده را در قیامت روشن ساخت .
دیـگـر ایـن کـه آیـات موردبحث درباره افرادى همچون عمار, صهیب , خباب ,بلال , و سایر فقراى مؤمنین که مورد استهزاى مشرکان قریش همچون ابوجهل , وولیدبن مغیره , و عاص بن وائل , واقع مى شدند نازل شده .
جمع میان این دو شان نزول نیز کاملا ممکن است .
تفسیر:.

آن روز آنها مؤمنان را مسخره مى کردند, اما امروز !.

در تـعقیب آیات گذشته که سخن از نعمتها وپاداشهاى عظیم ابرار و نیکان مى گفت , در اینجا به گـوشـه اى از مـصائب و زحمات آنها که در این جهان به خاطرایمان و تقوا با آن روبه رو مى شوند اشاره مى کند, تا روشن شود که آن پاداشهاى بزرگ بى حساب نیست .
نـخـست مى فرماید: ((بدکاران (در دنیا) پیوسته به مؤمنان مى خندیدند)) (ان الذین اجرموا کانوا من الذین آمنوا یضحکون ).
خـنـده اى تـمـسـخـرآمیز و تحقیرکننده , خنده اى که از روح طغیان و کبر و غرور وغفلت ناشى مى شود, و همیشه افراد سبک سر و مغرور در برابر مؤمنان باتقوا چنین خنده هاى مستانه داشته اند.
(آیـه )ـ در ایـن آیه دومین برخورد زشت آنها را بیان کرده , مى فرماید: ((وهنگامى که از کنارشان مى گذشتند آنها را با اشاره تمسخر مى کردند)) (واذا مروا بهم یتغامزون ).
و بـا ایـن علامات واشارات مى گویند: این بى سروپاها را ببینید که مقربان درگاه خدا شده اند این آسـتین پاره ها و پابرهنه ها را تماشا کنید که مدعى نزول وحى الهى بر خودشان هستند! واین گروه نـادان را بـنـگـریـد کـه مـى گـویـنـد استخوان پوسیده وخاک شده بار دیگر به حیات و زندگى برمى گردد و امثال این سخنان زشت و بى محتوا.
(آیـه )ـ ایـنـها همه در برخوردشان با مؤمنان بود, در جلسات خصوصى نیزهمین برنامه را بازگو کرده , و سخریه ها را غیابا ادامه مى دادند, همان گونه که آیه موردبحث مى گوید: ((و هنگامى که بـه سـوى خـانـواده خـود بـاز مـى گـشـتند مسرور وخندان بودند)) و از آنچه انجام داده بودند خوشحالى مى کردند (واذا انقلبوا الى اهلهم انقلبوا فکهین ).
گـوئى فـتـح و پـیـروزى نـصـیب آنها شده که به آن مباهات مى کنند, و باز هم درغیاب , همان سخریه ها, و همان استهزاها ادامه دارد.
(آیه )ـ چهارمین عکس العمل شرارت آمیز آنها در برابر مؤمنان این بودکه : ((وقتى آنان را مى دیدند مى گفتند: اینها گمراهانند)) (واذا راوهم قالوا ان هؤلا لضالون ).
چـرا کـه راه و رسـم بـت پرستى و خرافاتى را که درمیان آنها رائج بود و هدایتش مى پنداشتند رها کـرده , و بـه سـوى ایـمـان بـه خـدا و توحید خالص بازگشته و به گمان آنها لذت نقد دنیا را به نعمتهاى نسیه آخرت فروخته بودند.
(آیـه )ـ و از آنـجـا کـه مؤمنان غالبا از افرادى بودند که موقعیت اجتماعى وثروت قابل توجهى در اخـتـیـار نـداشـتـنـد ـ و بـه همین دلیل کفار به آنها با چشم حقارت مى نگریستند, و ایمانشان را بـى ارزش شـمرده , و آئینشان را به باد مسخره مى گرفتندقرآن مى گوید: ((در حالى که هرگز مامور مراقبت و متکفل آنان [ مؤمنان ] نبودند))(ومـا ارسلوا علیهم حافظین ).
این در حقیقت جوابى است به این افراد خودخواه و پرادعا که به شما چه مربوط که مؤمنان از کدام گروهند؟ شما در متن دعوت و محتواى آئین پیامبراسلام (ص )بنگرید.
(آیه )ـ ولى در قیامت مساله برعکس مى شود, چنانکه در این آیه مى فرماید: ((ولى امروز مؤمنان به کفار مى خندند))! (فالیوم الذین آمنوا من الکفاریضحکون ).
چـرا که قیامت بازتابى است از اعمال انسان در دنیا, و در آنجا باید عدالت الهى اجرا شود, و عدالت ایـجـاب مـى کند که در آنجا مؤمنان پاکدل به کفار لجوج ومعاند و استهزاگر بخندند, و این خود نوعى عذاب دردناک براى این مغروران مستکبر است !.
در بـعـضـى از روایـات از رسول خدا(ص ) آمده است که : ((در آن روز درى ازبهشت به روى کفار گشوده مى شود, و آنها به گمان این که فرمان آزادى از دوزخ وورود در بهشت داده شده است به سـوى آن حـرکت مى کنند, هنگامى که به آن رسیدند ناگهان دربسته مى شود, و این کار چند بار تکرار مى شود و مؤمنان که ازبهشت نظاره گر آنانند مى خندند))!.
(آیـه )ـ لـذا در ایـن آیه مى افزاید: ((در حالى که بر تختهاى آراسته بهشتى نشسته و (به سرنوشت شوم آنها) مى نگرند)) (على الا رائک ینظرون ).
بـه چه چیز نگاه مى کنند! به آن همه نعمتهاى بى پایان الهى , به آن مواهب عظیم و به آن عذابهاى دردناکى که کفار مغرور و خودخواه در نهایت ذلت و زبونى به آن گرفتارند.
(آیـه )ـ سـرانـجام در آخرین آیه این سوره به صورت یک جمله استفهامیه ,مى فرماید: ((آیا (با این حال ) کافران پاداش اعمال خود را گرفتند))؟! (هل ثوب الکفار مـا کانوا یفعلون ).
این سخن خواه از ناحیه خداوند باشد, یا فرشتگان , و یا مؤمنان , نوعى طعن و استهزا نسبت به افکار و ادعـاهاى این مغروران مستکبر است که انتظار داشتند درمقابل اعمال زشتشان جایزه و پاداشى هـم از خـداونـد دریـافـت دارنـد, در بـرابر این پندار غلط و خیال خام مى فرماید: ((آیا آنها پاداش اعمالشان را گرفتند))؟.
((پایان سوره مطففین )).

سوره انشقاق [84].

این سوره در ((مکه )) نازل شده و داراى 25 آیه است .

محتواى سوره :.

این سوره مانند بسیارى از سوره هاى جز اخیر قرآن مجید از مباحث معادسخن مى گوید, در آغاز اشـاراتـى بـه حوادث هولناک و تکان دهنده پایان جهان وشروع قیامت مى کند, و در مرحله بعد به مـساله رستاخیز و حساب اعمال نیکوکاران و بدکاران , و سرنوشت آنها, و در مرحله سوم به بخشى از اعـمـال و اعـتـقـاداتـى کـه مـوجب عذاب و کیفرالهى مى شود, و در مرحله چهارم بعد از ذکر سـوگـنـدهـائى به مراحل سیر انسان در مسیر زندگى دنیا و آخرت اشاره مى کند و سرانجام در مرحله پنجم باز سخن از اعمال نیک و بد و کیفر و پاداش آنهاست .
دربـاره فـضـیـلـت تـلاوت این سوره در حدیثى از پیغمبراکرم (ص ) مى خوانیم :((کسى که سوره انـشـقاق را بخواند خداوند او را از این که در قیامت نامه اعمالش به پشت سرش داده شود در امان مى دارد))!.
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر.
(آیـه )ـ هـمـان گونه که در شرح محتواى سوره گفتیم در آغاز این سوره نیز به حوادث عظیم و عـجـیـب پـایـان جهان اشاره شده , مى فرماید: ((در آن هنگام که آسمان [ کرات آسمانى ] شکافته شود)) (اذا السما انشقت ).
نـظـیـر آنچه در آغاز سوره انفطار آمده که مى فرماید: ((در آن زمان که آسمان (وکرات آسمانى ) شکافته و ستارگان پراکنده شوند و فرو ریزند)).
و این اعلام پایان دنیا و خرابى و فناى آن است .
در حـدیثى از امیرمؤمنان على (ع ) در تفسیر آیه آمده که فرمود: ((در آستانه قیامت این کواکب را که ما مشاهده مى کنیم از کهکشان جدا مى شود, و نظام همگى به هم مى خورد)).
(آیه )ـ سپس مى افزاید: ((و تسلیم فرمان پروردگارش شود و شایسته است چنین باشد)) (واذنت لربها وحقت ).
مبادا تصور شود که آسمان با آن عظمت کمترین مقاومتى در مقابل این فرمان الهى مى کند.
چـگـونـه مـى تـوانـد تسلیم نباشد در حالى که فیض وجود لحظه به لحظه ازسوى خداوند به آن مى رسد, و اگر یک آن این رابطه قطع گردد متلاشى و نابودخواهد شد.
(آیـه )ـ و در مـرحـلـه بـعد به وضع ((زمین )) اشاره کرده , مى فرماید: ((و در آن هنگام که زمین گسترده شود)) (واذا الا رض مدت ).
کوهها ـبه شهادت آیات فراوانى از قرآن ـ بکلى متلاشى و برچیده مى شوند وتمام بلندیها و پستیها از میان مى رود, زمین صاف و گسترده و آماده حضور همه بندگان در صحنه مى شود.
(آیـه )ـ و در سـومـیـن مـرحله , مى افزاید: ((و (زمین ) آنچه در درون داردبیرون افکنده و خالى مى شود)) (والقت مـا فیها وتخلت ).
مـعروف درمیان مفسران این است که مفهوم آیه این است که تمام مردگانى که در درون خاک و داخـل قـبـرهـا آرمـیـده اند یکباره همه به بیرون پرتاب مى شوند, ولباس حیات و زندگى بر تن مى کنند.
بـعـضـى دیگر گفته اند علاوه بر انسانها, معادن و گنجهاى نهفته درون زمین نیزهمگى بیرون مى ریزد.
ایـن احـتـمـال نیز وجود دارد که مواد مذاب درون زمین با زلزله هاى هولناک ووحشتناک بکلى بیرون مى ریزد, و همه پستیها را پر مى کند و سپس درون زمین خالى و آرام مى گردد.
(آیـه )ـ باز به دنبال این سخن , مى افزاید: ((و تسلیم فرمان پروردگارش گردد و شایسته است )) که تسلیم باشد (واذنت لربها وحقت ).
ایـن حـوادث عظیم که با تسلیم کامل همه موجودات توام است , از یکسوبیانگر فناى این دنیاست , فـناى زمین و آسمان و انسانها و گنجها و گنجینه ها,و از سوى دیگر دلیل بر ایجاد نقطه عطفى است در جهان آفرینش , و مرحله نوین وتازه هستى .
و از سوى سوم نشانه قدرت خداوند بزرگ است , بر همه چیز مخصوصا برمساله معاد و رستاخیز.
آرى ! هـنـگـامـى کـه این حوادث واقع شود, انسان , نتیجه اعمال نیک و بد خودرا مى بیند ـ و این جمله اى است که در تقدیر است .
(آیه )ـ.

تلاشى پررنج به سوى کمال مطلق !.

سـپـس انسانها را مخاطب ساخته و سرنوشت آنها را در مسیرى که در پیش دارند براى آنها روشن کـرده , مـى فـرمـایـد: ((اى انسان تو با تلاش و رنج به سوى پروردگارت مى روى , و او را ملاقات خواهى کرد)) (یا ایها الا نسان انک کادح الى ربک کدحا فملا قیه ).
این آیه اشاره به یک اصل اساسى در حیات همه انسانهاست , که همواره زندگى , آمیخته با زحمت و رنـج و تعب است , حتى اگر هدف رسیدن به متاع دنیاباشد, تا چه رسد به این که هدف آخرت و سعادت جاویدان و قرب پروردگار باشد,این طبیعت زندگى دنیاست , حتى افرادى که در نهایت رفاه زندگى مى کنند آنها نیزاز رنج و زحمت و درد برکنار نیستند.
تـعبیر به ((ملاقات پروردگار)) در اینجا, خواه اشاره به ملاقات صحنه قیامت که صحنه حاکمیت مطلقه اوست باشد, یا ملاقات جزا و پاداش و کیفر او, یا ملاقات خود اواز طریق شهود باطن , نشان مى دهد که این رنج و تعب تا آن روز ادامه خواهد یافت ,و زمانى به پایان مى رسد که پرونده این دنیا بسته شود و انسان با عملى پاک خداى خویش را ملاقات کند.
آرى ! راحتى بى رنج و تعب , تنها در آنجاست .
تکیه بر عنوان ((رب )) (پروردگار) اشاره به این است که این سعى و تلاش جزئى از برنامه ربوبیت خداوند و تکامل و تربیت انسان است .
(آیـه )ـ ولـى در اینجا انسانها به دو گروه تقسیم مى شوند همان گونه که مى فرماید: ((پس کسى که نامه اعمالش به دست راستش داده شود)) (فاما من اوتى کتابه بیمینه ).
(آیه )ـ ((به زودى حساب آسانى براى او مى شود)) (فسوف یحاسب حسابا یسیرا).
(آیه )ـ ((و خوشحال به اهل و خانواده اش باز مى گردد)) (وینقلب الى اهله مسرورا).
ایـنـهـا کـسـانى هستند که در مدار اصلى آفرینش , در همان مدارى که خداوندبراى این انسان و سـرمـایـه ها و نیروهاى او تعیین کرده حرکت مى کنند, و تلاش وکوشش آنها همواره براى خدا, و سـعـى و حرکتشان به سوى خداست , در آنجا نامه اعمالشان را به دست راستشان مى دهند که این نشانه پاکى عمل و صحت ایمان ونجات در قیامت است , و مایه سرافرازى و سربلندى در برابر اهل محشر.
مـنـظـور از ((حـساب یسیر)) حساب سهل و آسان است که سخت گیرى و دقت در آن نباشد, از سیئات بگذرد و حسنات را پاداش دهد و حتى سیئات آنها را به حسنات تبدیل کند.
(آیه )ـ.

آنها که از شرم نامه اعمال را پشت سر مى گیرند!.

بـه دنـبـال بـحـثى که در آیات قبل پیرامون اصحاب الیمین (مؤمنانى که نامه اعمالشان به دست راسـتـشـان داده مـى شـود) گذشت در اینجا از کفار و مجرمان وچگونگى نامه اعمال آنها سخن مى گوید.
نـخـست مى فرماید: ((و اما کسى که نامه اعمالش به پشت سرش داده شود))(واما من اوتى کتابه ورا ظهره ).
(آیه )ـ ((به زودى فریاد مى زند: اى واى بر من که هلاک شدم ))! (فسوف یدعوا ثبورا).
(آیه )ـ ((و در شعله هاى سوزان آتش مى سوزد)) (ویصلى سعیرا).
((اصحاب الیمین )) با سرافرازى و افتخار و مباهات نامه اعمالشان را به دست راست گرفته و صدا مى زنند: هاؤم اقروا کتابیه ;? اى اهل محشر! بیایید و نامه اعمال مرا بگیرید و بخوانید)) (حاقه /19).
اما وقتى مجرمان تبهکار نامه اعمالشان را به دست چپشان مى دهند آنها ازشرمسارى و ذلت دست را پشت سر مى گیرند, تا این سند جرم و فضاحت کمتردیده شود, ولى چه فایده که در آنجا چیزى پنهان شدنى نیست .
(آیه )ـ سپس به بیان علت این سرنوشت شوم پرداخته , مى فرماید: ((چراکه او درمیان خانواده اش پیوسته (از کفر و گناه خود) مسرور بود)) (انه کان فى اهله مسرورا).
سـرورى آمیخته با غرور, و غرورى آمیخته با غفلت و بى خبرى از خدا,سرورى که نشانه دلبستگى سخت به دنیا و بى اعتنایى به جهان پس از مرگ بود.
(آیـه )ـ و لـذا در این آیه , مى افزاید: این به خاطر آن است که ((او گمان مى کرد هرگز بازگشت نمى کند)) و معادى در کار نیست ! (انه ظن ان لن یحور).
در حـقـیـقـت منشا اصلى بدبختى او اعتقاد فاسد و گمان باطلش دائر بر نفى معاد بود, و همین اعـتـقـاد بـاعث غرور و سرور او شد, او را از خدا دور ساخت و درشهوات و انواع گناهان غوطه ور نـمـود, تـا آنجا که دعوت انبیا را به باد استهزا گرفت ,و وقتى به سراغ خانواده خود مى آمد از این استهزا و سخریه شاد و خوشحال بود,همین معنى در آیه 31 سوره مطففین نیز آمده است .
(آیه )ـ در این آیه , براى نفى عقائد باطل آنها مى فرماید: ((آرى پروردگارش نسبت به او بینا بود)) و اعمالش را براى حساب ثبت کرد! (بلى ان ربه کان به بصیرا).
تعبیر این آیه همانند آیه ((یا ایها الا نسان انک کادح الى ربک کدحا فملا قیه )).
مـى تـوانـد به منزله دلیلى بر مساله معاد محسوب شود, بخصوص این که در هردو آیه روى عنوان ((رب )) تـکـیـه شده است , چرا که سیر تکاملى انسان به سوى پروردگار هرگز نمى تواند با مرگ متوقف گردد, و زندگى دنیا کمتر از آن است که هدف چنین سیرى باشد.
و نیز بصیر بودن خداوند نسبت به اعمال آدمى , و ثبت و ضبط آنها حتما بایدمقدمه اى براى حساب و جزا باشد وگرنه بیهوده است .
(آیـه )ـ بـه دنـبال بحثى که در آیات گذشته پیرامون سیر تکاملى انسان به سوى خداوند آمد, در اینجا براى تاکید این مطلب و توضیح بیشتر, مى فرماید:((سوگند به شفق )) (فلا اقسم بالشفق ).
(آیه )ـ ((و سوگند به شب و آنچه را (از امور پراکنده ) جمع آورى مى کند))(واللیل ومـا وسق ).
(آیه )ـ ((و سوگند به ماه آنگاه که بدر کامل مى شود)) (والقمر اذا اتسق ).
(آیـه )ـ ((که همه شما پیوسته از حالى به حال دیگر منتقل مى شوید)) تا به کمال برسید (لترکبن طبقا عن طبق ).
منظور از ((شفق )) در اینجا همان روشنى آمیخته با تاریکى در آغاز شب است .
و از آنـجـا کـه ظـهور ((شفق )) خبر از یک حالت تحول و دگرگونى عمیق در جهان مى دهد, و اعـلام پایان روز و آغاز شب است , به علاوه جلوه و زیبائى خاصى دارد,و از همه گذشته وقت نماز مـغـرب اسـت , خداوند به آن سوگند یاد فرموده تا همگان را وادار به اندیشه در این پدیده زیباى آسمانى کند.
و امـا سوگند به شب به خاطر آثار و اسرار زیادى است که در آن نهفته شده ودر گذشته مشروحا از آن سخن گفته ایم .
تـعـبـیـر بـه ((مـاوسق )) باتوجه به این که ((وسق )) به معنى جمع کردن پراکنده هاست اشاره به بـازگشت انواع حیوانات و پرندگان و حتى انسانها به خانه هاو لانه هاى خود به هنگام شب است , کـه نـتـیـجـه آن آرامـش و آسایش عمومى جانداران مى باشد, و یکى از اسرار و آثار پراهمیت شب محسوب مى شود.
قـابـل تـوجـه این که هر چهار موضوعى که در آیات فوق به آن سوگند یاد شده است (شفق , شب موجوداتى که شب آنها را گردآورى مى کند, ماه در حالت بدرکامل ) همه موضوعاتى است مربوط به هم و مکمل یکدیگر, و مجموعه اى زیباو منسجم را تشکیل مى دهد که اندیشه انسان را تحریک مى کند, تا در قدرت عظیم آفرینش بیندیشد, و از این دگرگونیهاى سریع به مساله معاد و قدرت خداوند بر آن آشناتر شود.
جـمـلـه ((لترکبن طبقا عن طبق )) بیانگر حالات مختلفى است که انسان در مسیرزندگى خود یکى پس از دیگرى پیدا مى کند.
از جـمـلـه حـالات گـوناگونى که انسان در طریق پررنج و مشقت خود به سوى خداوند و کمال مطلق پیدا مى کند, نخست عالم دنیا, بعد جهان برزخ و سپس رستاخیز و حالات مختلف آن .
(آیـه )ـ سپس به عنوان یک نتیجه گیرى کلى از بحثهاى گذشته ,مى فرماید: ((پس چرا هنگامى که آنها ایمان نمى آورند))؟! (فما لهم لا یؤمنون ).
بـا این که دلائل حق روشن و آشکار است هم دلائل توحید و خداشناسى وهم دلائل معاد, هم آیات آفاقى و هم آیات انفسى .
(آیـه )ـ سـپس از کتاب ((تکوین )) به سراغ کتاب ((تدوین )) مى رود,مى افزاید: ((و (چرا) هنگامى که قرآن بر آنها خوانده مى شود سجده نمى کنند))؟(واذا قرئ علیهم القرآن لا یسجدون ).
قـرآنـى کـه نور اعجاز از جوانب مختلف آن مى درخشد, و هر ناظر بى طرف مى داند ممکن نیست زائیده مغز بشرى باشد.
(آیه )ـ در این آیه , مى افزاید: ((بلکه کافران پیوسته آیات الهى را تکذیب مى کنند)) (بل الذین کفروا یکذبون ).
به کار بردن ((فعل مضارع )) (یکذبون ) در اینجا که معمولا براى استمرار مى آید گواه براین معنى اسـت کـه آنـهـا در تـکـذیـبـهـاى خود اصرار داشتند, اصرارى که از روح لجاج وعناد سرچشمه مى گرفت .
(آیـه )ـ سـپـس با لحنى تهدیدآمیز مى فرماید: ((و خداوند آنچه را در دل پنهان مى دارند به خوبى مى داند)) (واللّه اعلم بما یوعون ).
خـداوندا از نیات و اهداف آنها, و انگیزه هائى که سبب این تکذیبهاى مستمرمى گردد, باخبر است هر قدر آنها بر آن پرده پوشى کنند و سرانجام کیفر همه آن را به آنها خواهد داد.
(آیه )ـ و در این آیه , مى فرماید: ((پس آنها را به عذابى دردناک بشارت ده ))(فبشرهم بعذاب الیم ).
تـعـبـیر به ((بشارت )) که معمولا در خبرهاى خوش به کار مى رود در اینجا نوعى طعن و سرزنش اسـت , ایـن در حـالى است که مؤمنان را حقیقتا بشارت به نعمتهاى گسترده بهشتى مى دهد, تا تکذیب کنندگان دوزخى در حسرت و اندوه فرو روند.
(آیـه )ـ در آخـریـن آیـه این سوره , به صورت یک استثنا بار دیگر به سرنوشت مؤمنان صالح العمل اشـاره کـرده , مـى فرماید: ((مگر کسانى که ایمان آورده واعمال صالح انجام داده اند که براى آنها پاداشى است قطع نشدنى )) (الا الذین آمنواوعملوا الصالحات لهم اجر غیر ممنون ).
ایـن آیـه راه بـازگشت را به روى کفار مى گشاید, و مى فرماید: این عذاب الیم ازکسانى که توبه کـنند و ایمان آورند و اعمال صالح انجام دهند قطعا برداشته شده وپاداش دائم و نقصان ناپذیر به آنها داده مى شود.
((پایان سوره انشقاق )).

سوره بروج [85].

این سوره در ((مکه )) نازل شده و داراى 22 آیه است .

محتواى سوره :.

بـاتـوجـه بـه ایـن که این سوره از سوره هاى ((مکى )) است چنین به نظر مى رسدکه هدف اصلى تقویت روحیه مؤمنان در برابر دشمنان و تشویق آنان به پایمردى واستقامت است .
و در هـمـیـن رابـطـه در این سوره داستان ((اصحاب اخدود)) را نقل مى کند,همانها که خندقها کندند و آتشهاى عظیمى در آن افروختند, و مؤمنان را تهدید به شکنجه با آتش کردند, گروهى را زنده زنده در آتش سوزاندند, اما آنها از ایمانشان بازنگشتند.
در قسمت دیگرى از این سوره کافرانى را که مؤمنان را تحت فشار قرارمى دهند سخت مورد حمله قـرار داده و آنها را به عذاب سوزان جهنم تهدیدمى کند, در حالى که مؤمنان را بشارت به باغهاى پرنعمت بهشتى مى دهد.
در مـقـطع بعد آنها را به گذشته تاریخ باز مى گرداند, و داستان فرعون و ثمود واقوام زورمند را در بـرابـر دیـدگانشان مجسم مى سازد, تا کفار ((مکه )) که نسبت به آنهاقدرت ناچیزى داشتند حساب خود را بکنند, و هم مایه تسلى خاطر پیامبر(ص ) ومؤمنان بوده باشد.
و در آخرین مقطع سوره اشاره به عظمت قرآن مجید و اهمیت فوق العاده این وحى الهى مى کند, و سوره را با آن پایان مى دهد.
نامگذارى این سوره به ((بروج )) به تناسب سوگندى است که در آیه نخستین آن آمده است .

فضیلت تلاوت سوره :.

در حـدیـثـى از پـیغمبراکرم (ص ) مى خوانیم : ((هرکس این سوره را بخواندخداوند به تعداد تمام کسانى که در نماز جمعه اجتماع مى کنند, و تمام کسانى که روز عرفه (در عرفات ) جمع مى شوند, ده حسنه به او مى دهد, و تلاوت آن انسان رااز ترسها و شدائد رهائى مى بخشد)).
باتوجه به این که یکى از تفسیرهاى آیه ((وشاهد ومشهود)) روز جمعه و روزعرفه است , و نیزباتوجه بـه ایـن که سوره حکایت از مقاومت شدید مؤمنان پیشین دربرابر شدائد و فشارها مى کند, تناسب ایـن پاداشها با محتواى سوره روشن مى شود,و در ضمن نشان مى دهد که این همه اجر و پاداش از آن کسانى است که آن رابخوانند و در آن بیندیشند و سپس عمل کنند.
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر.
(آیه )ـ در آغاز سوره , مى فرماید: ((سوگند به آسمان که داراى برجهاى بسیاراست )) (والسما ذات البروج ).
بـرجـهـاى آسـمـانى یا به معنى ستارگان درخشان و روشن آسمان است یا به معنى ((صورتهاى فـلـکى )) یعنى ;? مجموعه اى از ستارگان که در نظر ما شباهت به یکى از موجودات زمینى دارد, و بـرجـهـاى دوازده گـانـه دوازده صورت فلکى است که خورشید در مسیر سالانه خود در هر ماه محاذى یکى از آنها قرارمى گیرد ـ البته خورشید حرکت نمى کند بلکه زمین به دور آن مى گردد ولى به نظر مى رسد که خورشید جابه جا مى شود و محاذى یکى از این صورتهاى فلکى مى گردد.
(آیه )ـ سپس مى افزاید: ((و سوگند به آن روز موعود)) روز رستاخیز(والیوم الموعود).
هـمـان روزى کـه تمام انبیا و پیامبران الهى آن را وعده داده اند و صدها آیه قرآن مجید از آن خبر مى دهد.
(آیـه )ـ و در سـومـیـن و چـهـارمـین سوگند, مى فرماید: ((و قسم به شاهد ومشهود)) (وشاهد ومشهود).
در ایـن کـه منظور از ((شاهد)) و ((مشهود)) چیست ؟ مفسران حدود سى تفسیرذکر کرده اند که مهمترین آنها تفسیرهاى زیر است :.
1ـ ((شاهد)) شخص پیغمبراکرم (ص ) و ((مشهود)) روز قیامت است .
2ـ شاهد گواهان عمل انسانند, مانند اعضاى پیکر او و ((مشهود)) انسانها واعمال آنها هستند.
3ـ ((شاهد)) به معنى روز جمعه است که شاهد اجتماع مسلمین در مراسم بسیار مهم نماز آن روز است و ((مشهود)) روز عرفه است که زائران بیت اللّه الحرام شاهد و ناظر آن روزند.
4ـ ((شاهد)) روز عید قربان و ((مشهود)) روز عرفه مى باشد.
5ـ منظور از ((شاهد)) شبها و روزها, و ((مشهود)) بنى آدم است که به اعمال اوگواهى مى دهد.
6ـ منظور از ((شاهد)) ملائکه و ((مشهود)) قرآن است .
7ـ مـنـظور از ((شاهد)) حجرالاسود و ((مشهود)) حاجیانند که در کنار آن مى آیندو دست بر آن مى نهند.
8ـ ((شاهد)) خلق است , و ((مشهود)) حق است .
9ـ منظور از ((شاهد)) امت اسلامى است و ((مشهود)) امتهاى دیگر.
10ـ ((شاهد)) پیامبراسلام (ص ) و ((مشهود)) سایر انبیا هستند.
11ـ ((شاهد)) پیامبر(ص ) و ((مشهود)) امیر مؤمنان على (ع ) است .
البته تناسب این آیه با آیات قبل ایجاب مى کند که ((شاهد)) اشاره به شهود روزقیامت باشد, اعم از پیامبر اسلام (ص ) یا سایر پیامبران نسبت به امتهاى خود, وملائکه و فرشتگان و اعضاى پیکر آدمى و شب و روز, و مانند آنها, و ((مشهود))انسانها یا اعمال آنهاست .
و بـه این ترتیب بسیارى از تفاسیر فوق درهم ادغام مى شود و در یک مجموعه با یک مفهوم وسیع خلاصه مى گردد و تضادى میان آنها وجود ندارد.
چـرا کـه ((شـاهد)) هرگونه گواه را شامل مى شود, و ((مشهود)) هر چیزى را که برآن گواهى مى دهند.
آرى ! آسـمـان و سـتارگان درخشان و برجهاى موزونش همگى نشانه نظم وحساب است و ((یوم مـوعـود)) صـحنه روشنى از حساب و کتاب , و شاهد و مشهودنیز وسیله اى است براى رسیدگى دقـیق به این حساب , وانگهى همه این سوگندهابراى آن است که به شکنجه گران ظالم هشدار دهد اعمال آنها در مورد مؤمنان راستین همگى ثبت و ضبط, و براى روز موعود نگهدارى مى شود.
(آیه )ـ.

مؤمنان در برابر کوره هاى آدم سوزى !.

قـرآن بـعـد از ایـن سـوگـندها مى فرماید: ((مرگ بر شکنجه گران صاحب گودال ))آتش (قتل اصحاب الا خدود).
(آیه )ـ ((آتشى عظیم و شعله ور)) (النار ذات الوقود).
(آیه )ـ ((هنگامى که در کنار آن نشسته بودند)) (اذهم علیها قعود).
(آیه )ـ ((و آنچه را با مؤمنان انجام مى دادند (با خونسردى و قساوت )تماشا مى کردند))! (وهم على مـا یفعلون بالمؤمنین شهود).
این گروه شکنجه گر خندقهاى بزرگى از آتش فراهم ساخته بودند, و مؤمنان راوادار مى کردند کـه دسـت از ایـمـان خـود بـردارنـد, هـنگامى که با مقاومت آنان روبه رومى شدند آنها را در این کوره هاى آدم سوزى انداخته , به آتش مى کشیدند!.
(آیـه )ـ سـپـس مـى افـزایـد: ((آنها (شکنجه گران ) هیچ ایرادى بر مؤمنان نداشتند جز این که به خداوند عزیز و حمید ایمان آورده بودند))؟! (ومـا نقموا منهم الا ان یؤمنوا باللّه العزیز الحمید).
تـعـبـیـر بـه ((عـزیـز)) (قدرتمند شکست ناپذیر) و ((حمید)) (شایسته هرگونه ستایش و داراى هـرگـونـه کمال ) در حقیقت پاسخى است به جنایتهاى آنها,و دلیلى است بر ضد آنان , یعنى ;? مگر ایمان به چنین خدائى جرم و گناه است ؟!.
در ضـمـن تهدید و هشدارى نیز به این شکنجه گران در طول تاریخ محسوب مى شودکه خداوند عزیز و حمید در کمین آنهاست .
(آیـه )ـ سپس به بیان دو وصف دیگر از اوصاف این معبود بزرگ پرداخته , مى افزاید: ((همان کسى کـه حـکـومـت آسـمـانـها و زمین از آن اوست وخداوند بر همه چیز گواه است )) (الذى له ملک السموات والا رض واللّه على کل شى شهید).
در حـقیقت این چهار وصف از اوصافى است که شایستگى براى عبودیت رامسلم مى کند, قدرت و توانائى , واجد هرگونه کمال بودن , مالکیت آسمانها و زمین ,و آگاهى از همه چیز.
در ضمن بشارتى است به مؤمنان که خدا حاضر و ناظر است و صبر وشکیبایى و استقامتشان را در راه حفظ ایمان مى بیند.
و البته توجه به این حقیقت به آنها نیرو و نشاط مى دهد.
از سوى دیگر تهدیدى است براى دشمنان آنها و هشدارى است که اگر خدامانع کار آنها نمى شود نـه به خاطر ناتوانى است , بلکه به خاطر آزمون و امتحان است , و سرانجام طعم تلخ عذاب دردناک خدا را خواهند چشید.

اصحاب اخدود چه کسانى بودند؟.

((اخـدود)) بـه مـعـنى گودال بزرگ یا خندق است , منظور در اینجا خندقهاى عظیمى است که مملو از آتش بود تا شکنجه گران , مؤمنان را در آنها بیفکنند وبسوزانند.
مـعـروف و مشهور آن است که این ماجرا مربوط به ((ذونواس )) آخرین پادشاه ((حمیر)) ((6)) در سرزمین ((یمن )) است .
تـوضـیح این که : ((ذونواس )) که آخرین نفر از سلسله گروه ((حمیر)) بود به آیین یهود درآمد, و گـروه ((حـمـیـر)) نـیـز از او پـیروى کردند, او نام خود را ((یوسف )) نهاد, ومدتى بر این منوال گذشت , سپس به او خبر دادند که در سرزمین ((نجران )) (درشمال یمن ) هنوز گروهى بر آیین نـصرانیتند, هم مسلکان ((ذونواس )) او را وادار کردندکه اهل ((نجران )) را مجبور به پذیرش آیین یهود کند, او به سوى نجران حرکت کرد, وساکنان آنجا را جمع نمود, و آیین یهود را بر آنها عرضه داشـت و اصـرار کرد آن راپذیرا شوند, ولى آنها ابا کردند حاضر به قبول شهادت شدند اما حاضر به صرف نظرکردن از آیین خود نبودند.
((ذونـواس )) دسـتـور داد خـندق عظیمى کندند و هیزم در آن ریختندو آتش زدند, گروهى را زنـده زنـده بـه آتـش سـوزانـد, و گروهى را با شمشیر کشت وقطعه قطعه کرد, بطورى که عدد مـقتولین و سوختگان به آتش به بیست هزار نفررسید!((7))بعضى افزوده اند که در این گیر و دار یک تن از نصاراى نجران فرار کرد و به سوى روم و دربار قیصر شتافت , و از ذونواس شکایت کرد و یارى طلبید.
قـیـصر گفت : سرزمین شما از من دور است , اما نامه اى به پادشاه حبشه مى نویسم که او مسیحى اسـت و همسایه شماست , از او مى خواهم شما را یارى دهد, مرد نجرانى نزد سلطان حبشه نجاشى آمـد, و نـجـاشى از شنیدن این داستان سخت متاثر گشت , و از خاموشى شعله آیین مسیح (ع ) در سرزمین نجران افسوس خورد, و تصمیم بر انتقام شهیدان را از او گرفت .
لشکریان حبشه به جانب یمن تاختند و در یک پیکار سخت سپاه ذونواس راشکست دادند, و گروه زیادى از آنان کشته شد, و طولى نکشید که مملکت یمن به دست نجاشى افتاد و به صورت ایالتى از ایالات حبشه درآمد.

  
  

حقوق پدر و مادر

س ـ نیکى به پدر و مادر تا چه حد لازم است؟

ج ـ پدر و مادر در صورتى که عاجز از اراده امور زندگى خود باشند واجب النفقه فرزند هستند و اما حدود احسان به آنها را مى توان از این دو آیه کریمه به ضمیمه روایاتى که در شرح آنها وارد شده فهمید: (وقضى ربک الاّ تعبد و االایّاه و باوالدین احسانا امّا یبلغنّ عند الکبر احدهما اوکلاهما فلاتقل لهما افّ و لاتنهرهما و قل لهما قولاً کریماً و اخفض لهما جناح الذلّ من الرحمة و قل ربّ ارحمهما کما ربّیانى صغیراً ـ آیات 23 و 24 از سوره بنى اسرائیل) خلاصه معنى آیات و شرح آن بضمیمه روایات این است ـ اى انسان اگر پدر و مادر نزد تو زندگى کردند تا پیر شدند یا یکى از آنها زندگى کرد و پیر شد یعنى بجائى رسیدند در پیرى که مانند بچه احتیاج به کسى دارند که از آنها تعهّد نماید و به آنها برسد، به آنها (افّ) نگو یعنى کلامى که انزجار از آن فهمیده شود نگو در حدیث وارد شده اگر در مقام چیزى آسان تر از (افّ) و کمتر از آن بود خداوند آن را مى فرمود حاصل این که والدین را به هیچ قلیل و کثیرى آزار نکن و بعضى فرموده اند یعنى اگر خود را به بول و غائط آلوده کردند، استقذار نکن و آنها را پاکیزه کن همانطور که آنها تو را در حالى که طفل بودى از قذارات پاکیزه مى کردند و نیز آنها را با غلظت و فریاد زدن ناراحت نکن و اگر چیزى خواستند مضایقه منما و با آنها به گفتار نرم و لطیف و خوب که متضمّن کرامت و عزت آنها باشد تکلم کن و در تواضع و کوچکى قولى و عملى و محبّت به آنها مبالغه کن همانطور که در زمان کودکى تو، آنها با تو اینگونه رفتار مى کردند و صداى خود را بلند نکن و از آنها تقدّم نگیر و در حقشان چه در حال حیات و چه بعد از مرگشان به طلب رحمت و مغفرت دعا کن در مقابل زحماتى که براى تربیت تو در زمان کودکیت تحمل نموده اند و خداوند در این آیات فرزندان را به احسان به والدین سفارش نموده ولى سفارش فرزندان را به والدین نکرده چون محبّت والدین به فرزند زیاد است و محتاج به سفارش نیست ولى محبّت فرزند به والدین کمتر و محتاج به سفارش است و توصیه نسبت بخصوص حال پیرى والدین براى این است که در دوران پیرى به خاطر ضعفى که دارند و تحمیل به فرزند هستند احتیاجاتشان بیشتر است والاّ در همه احوال(پیرى و قبل از پیرى) باید مورد محبّت فرزندان قرار گیرند در امور مباحه خواست آنها را بر خواست خود مقدّم بدار و تمام آنچه بیان شد مصداق احسان و برّ به والدین است، و در ضمن حدیثى قریب باین مضمون وارد شده که شخصى به خدمت رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله مشرف شد و عرض کرد یا آیا بعد از این که پدر و مادرم از دنیا رفتند آیا باز هم من وظیفه اى که در رابطه با آنها بر عهده ام باشد دارم فرمود بلى براى آنها استغفار کن و دوست آنها را اکرام کن. واللّه العالم

س ـ اطاعت از والدین تا کى واجب است؟

ج ـ همیشه واجب است یعنى اگر فرزند پیر هم شده باشد باید از پدر و مادر اطاعت کند.

س ـ حق پدر و مادر در مقابل فرزند چه چیزهایى است؟

ج ـ بر فرزند واجب است پدر و مادر را در غیر آنچه معصیت است اطاعت کند و اگر فرزند هم متمکن است و آنها فقیرند مخارج آنها را بدهد و کارى که موجب اذیّت آنها است هر چند آن کار، فى نفسه جایز باشد انجام ندهد و بعد از مرگ آنها هم فراموششان نکند. والله العالم

س ـ حق یک فرزند به گردن پدر و مادر چه چیزهایى است؟

ج ـ پدر و مادر باید بچه را به آداب دینى تربیت کنند و نام خوب برایش انتخاب کنند و اگر احتیاجات لازم در زندگى براى خوراک و پوشاک و مسکن دارد در حدّ توانایى تأمین کنند. والله العالم

س ـ پدر و مادرم از نماز شب خواندن من اظهار نارضایتى مى کند زیرا بمجرد کوچکترین صدایى از خواب بیدار میشوند و من نمى توانم رضایت آنها را جلب کنم، تکلیف من چیست؟

ج ـ نماز شب عمل بسیار مطلوبى است لکن اگر مستلزم مزاحمت براى پدر و مادر باشد مطلوب نیست، بلى اگر بتوانید طورى عمل کنید که اسباب زحمت آنها نباشد مثلاً محل خواب و وضو گرفتن و انجام نماز را تغییر دهید حتى المقدور نماز شب را ترک نکنید. والله العالم.

س ـ آیا اطاعت امر و حکم پدر شوهر و مادر شوهر مثل حکم شوهر براى عروس، لازم است؟ یا خیر؟

ج ـ اطاعت پدر و مادر شوهر بر عروس لازم نیست. والله العالم

س ـ دخترى که کارمند است و زحمت خانه دارى را هم دارد نمى تواند زود به زود به منزل پدرش برود و پدر هم از این وضع ناراضى است آیا شرعاً معصیتى مرتکب شده است؟

ج ـ چنانچه دختر کوتاهى و مسامحه در رفتن پیش پدر نکند معصیتى نکرده ولى باید سعى کند که بواسطه عذرهاى بى مورد و سرگرمى به امور مادّى خود را از خدمت به پدر و ترضیه خاطر او محروم نکند و در معرض عاق پدر شدن قرار ندهد.

س ـ رفتن به کلاس قرآن براى قرائت صحیح لازم تر است یا اطاعت والدین؟

ج ـ در صورتى که همزمان باشد اطاعت والدین مقدم است بلى اطاعت والدین در ترک واجب یا فعل حرام جائز نیست.

س ـ براى محصلى که نمى تواند در کنار پدر و مادر ادامه تحصیل بدهد و باید نظیر طلاب خارجى از پدر و مادر دور باشد تحصیل بدون رضایت پدر و مادر جایز است یا نه؟

ج ـ اگر تحصیل علوم دینى براى آنها واجب عینى نباشد و پدر و مادر از مسافرت براى تحصیل منع مى کنند و مخالفت آنها موجب اذیت و آزار پدر و مادر مى شود رضایت آنها را تحصیل نمایند. والله العالم.

س ـ آیا رضایت والدین براى شرکت در کلاسهاى ورزشى لازم است؟

ج ـ اگر والدین منع کنند و شرکت واجب نباشد و مخالفت موجب عقوق و اذیت آنها شود شرکت جایز نیست.

س ـ اگر پدر یا مادر به فرزند بگوید که من راضى نیستم که نمازهایت را در خانه بخوانى و باید نمازهایت را در مسجد بخوانى، آیا برفرزند واجب مى شود که در مسجد نماز بخواند؟ اگر در منزل نماز خواند حکم نماز او چیست؟

ج ـ در فرض سئوال، اگر پدر ومادر از مخالفت در موردى که امر مى کنند جدّاً اذیت بشوند، نباید مخالفت کرد. والله العالم

س ـ اگر پدر یا مادر بر فرزند امر کنند که کار مستحبّى را انجام بدهد مثلاً صدقه بدهد یا روزه بگیرد و یا ... آیا این فرزند باید این فرمان را اطاعت کند؟ اگر تمکّن انجام این کار مستحبّ را نداشته باشد وظیفه او چیست؟

ج ـ اگر متمکن نباشد واجب نیست. والله العالم

س ـ اگر پدر و مادر به قصد توهین و تحقیر به فرزندشان ناسزا و فحش بگویند یا اینکه او را کتک بزنند در اینصورت وظیفه فرزند چیست؟ آیا اجازه جواب دادن دارد یا نه؟

ج ـ نباید به پدر و مادر توهین کرد و البته سزاوار نیست پدر و مادر هم بدون دلیل شرعى موجب نارضایتى فرزند را فراهم نمایند و اگر ضرب و شتم به حدى باشد که سرخ یا سیاه یا مجروح شود موجب دیه نیز مى گردد. والله العالم


  
  

 باسمه تعالی 

 
 
«از دنیا، آخرت نیکو بسازیم»
 
پیرمردی خسته، از راه دور به شوق زیارت امیرالمومنین(علیه السلام)، خود را به سپاه ایشان رسانده بود. رنج سفر بر دیده اش نمایان بود. سراغ حضرت را از اصحاب گرفت. اصحاب اورا به محضر امیر مؤمنان (علیه السلام) راهنمایی کردند.
پیر مرد بر آن حضرت سلام کرد و سپس عرض کرد: اى امیر مؤمنان! من پیر مردى سالخورده ام که از جانب شام به نزد شما آمده ام. درباره ى شما فضیلت های بى شماری شنیده ام و من گمان مى کنم که شما به زودى شهید می شوی. پس از آنچه که خداوند به شما آموخته، بمن نیز بیاموز.
حضرت فرمود: "همین گونه است اى پیر مرد، هر کس دو روز از عمرش (از نظر کسب کمالات) یکسان باشد، ضرر و زیان دیده است، هر کس دنیا همت و هدفش باشد، هنگام جدایی از آن، سخت حسرت و افسوس خواهد خورد؛ هر کس فردایش از امروزش بدتر باشد، (از رحمت خدا) محروم است و هر که آنگاه که دنیایش به سلامت است، از آنچه برای آخرت او زیان دارد باکی ندارد، به هلاکت می رسد، و هر کس که در جهت رفع عیوب خویش نباشد، هوی و هوس بر او چیره شود و هر که در نقصان و کاستى است (از کمالات او مرتبا کاسته می شود)، مرگ براى او بهتر است.
اى پیر مرد! همانا دنیا سبز و شیرین است و برایش مردمانی است و براى آخرت نیز مردمانی است که خود را از مفاخره (برتری جوئی) با اهل دنیا نگهدارند، در دنیا به رقابت (با اهل دنیا) نمی پردازند، به سرسبزی و خرمی دنیا شادمان و به فقر و بینوایی و تنگدستی آن افسرده خاطر نمى شوند.اى پیر مرد! ... چقدرروز ها و شب ها به سرعت از عمر آدمی می کاهند! پس زبانت را حبس کن و حساب سخنت را داشته باش تا گفتارت اندک شود؛ مگر در خوبی ها.
 اى پیر مرد! آنچه را براى خود مى پسندى براى مردم نیز بپسند و با مردم آنگونه رفتار کن که دوست دارى با تو رفتار کنند."
سپس رو به یارانش کرد و فرمود: "اى مردم! آیا نمى بینید که اهل دنیا در هر صبح و شام حالت هاى گوناگونى دارند؟ یکى در بستر مرگ به خود می پیچد و دیگرى مریض به خانه ی خویش افتاده است و سومی به عیادت مریضان می رود و آن دگر در حال جان کندن است و دیگری امیدى به او نیست و دیگرى میان کفن است (و او را به سوی قبرش می برند). دیگرى در جستجوى دنیا است، در حالیکه مرگ او را مى جوید. دیگری غافل است و حال آنکه او مورد غفلت واقع نمی شود(و فرشتگان کاملا اعمال و رفتار او را می نویسندو مرگ او را می جوید) و باقی ماندگان به دنبال گذشتگان مى روند." ...
آنگاه امام على (علیه السلام) رو به پیرمرد کرد و فرمود: "اى پیرمرد! به راستى که خداوند متعال، مردمى آفرید که به خاطر عنایتی که به ایشان داشت دنیا را بر آنان تنگ گرفت، سپس آنان را نسبت به دنیا و مال دنیا بی رغبت کرد؛ پس مشتاق سرای سلامتی شدند که ایشان را به آن دعوت کرده است. بر تنگى معاش و ناراحتى صبر کرده و مشتاق آنچه نزد خدا از کرامت وجود دارد، گشتند و جانشان را برای بدست آوردن خشنودی خدا تقدیم داشتند و سرانجام اعمالشان شهادت است. پس خدا را ملاقات کردند؛ در حالى که از آنها خشنود است و دانستند که مرگ راه گذشتگان و باقیماندگان است و براى آخرت خود چیزى غیر از طلا و نقره (یعنی زاد و توشه ی حقیقی) پس انداز نمودند .... بر غذای اندک صبر کردند، و توشه اضافى را پیش فرستادند، دوستى و دشمنى آنان براى خدا بود. [آرى ]، آنان چراغها[ی هدایت ] و اهل نعمتهاى آخرتند و السّلام."
 
به راستی آیا ما روزهای عمرمان را نیز همانند چیزهای دیگر، در ترازوی نقد و حسابگری قرار می دهیم؟ حقیقتا ما در مسیر زندگی به کدامین سو روانه ایم؟ روزگارمان به چه قیمتی می گذرد و نقد عمرمان را به چه کالائی معامله می کنیم؟
شاید عید میلاد امیرالمؤمنین (علیه السلام) و کلمات نورانی آن بزرگوار، آن هم در ایام متبرک ماه رجب بهترین بهانه باشد تا بار دیگر در آئینه جانمان مسیر حرکت خویش را بهتر و بیشتر جستجو کنیم.
 
 (برگرفته از کتاب "أمالی صدوق تألیف "شیخ صدوق(ره)")

  
  

 

اختیار انسان و شب قدر

آنچه از مجمــوع مباحث به دست میــآید این است که با ملاحظـه آیـات و روایـات و دریافت ها و مشاهدات، اطمینان کامل پیدا مى کنیم که شب قدر هیچ گونه منافاتى با اختیار انسان ندارد و یقین، او در مقـدرات و سرنوشتى که در شب قدر برایش رقم مى خورد موثر است؛ حتى مى شود گفت که نقش اصلى را به خود انسان سپرده اند تا آنچه بخواهد براى فردا رقم بزند.


 

ادله اى که نقش انسان را در مقدرات شب قدر ثابت مى کند به شرح زیر تقدیم مى گردد:

 

?- حالات و دریافت هاى شخصى

 کسانى که اهل دعا و راز و نیاز و اهل شب قدر هستند، نقش خویش را در شب قدر به خوبى دریافته اند. گاهى این حالات آن چنان ژرف و تاثیرگذار است که تا شب قدر آینده و بلکه تا آخر عمر، در همه افکار، اخلاق، کردار و رفتار شخص رخنه کرده و آن را در یک خط و سیر معنوى قرار مى دهد. دیگرانى هم که به این حد از معنویت راه پیدا نمى کنند، به فراخور حال خود از مجالس و محافل و شب زنده داریهای شب قدر بهره بردارى کرده و فیض معنوى مى برند. ریشه اصلى این دگرگونى ها و حالات، به خود افراد بر مى گردد و اینکه تا چه حد خود را آماده بهره بردارى از برکات شب قدر و فضیلت هاى آن کرده باشند. اگر معنویاتى که در شب قدر نصیب انسان شده و در زندگى آن ها تحولى آفریده، هیچ ارتباطى با آنان نداشته باشد و تنها به خدا و فرشتگان و نویسندگان مربوط باشد که هر چه بخواهند، براى هر کس بدون ملاحظه حالاتش تقدیر کنند در این صورت مقتضاى حکمت و مصلحت این است که یا به هیچ کس هیچ ندهند و یا آنچه مى دهند، به همه یکسان و على السویه بدهند؛ در حالى که ما مى دانیم همه برکات خداوندى در شب قدر براى بندگان سرازیر مى گردد و با اختلاف و تفاوت به آنان داده مى شود؛ پس نتیجه مى گیریم تنها دلیل این تفاوت، کارها و اعمال و میزان تلاش خود بندگان است و بس. نتیجه اینکه یکى از راه هاى رسیدن به اینکه آیا افراد در مقدرات منتخب قدر، صاحب نقش هستند یا نه، این است که ببینیم چه اندازه دگرگونى در همین شب با برکت در آنان ایجاد گشته است.


2- شناساندن شب قدر

 خداوند تبارک و تعالى با نزول سوره اى خاص، شب قدر را به مردم معرفى فرموده است. در دو آیه این سوره مبارکه فرموده است: قرآن در شب قدر نازل شده و فرشتگان در آن شب فرود مىآیند. سپس افزوده است: شب سلامت است. و فرموده است: عمل صالح در او، برابر با عمل صالح در طول هزار ماه است. فردى به امام باقر (ع) عرض کرد: مراد و مقصود از اینکه شب قدر بهتر از هزار ماه است چیست؟ حضرت فرمودند: ((والعمل الصالح فیها من الصلاه والزکاه و انواع الخیر خیر من الف شهرلیس فیها لیله القدر)) (1)؛ کار شایسته از قبیل نماز و زکات، صدقات و انفاقات و، انواع خوبى ها در آن شب برتر از هر کار شایسته اى است که در مدت هزار ماه که شب قدر در آن نیست، انجام شود. اگر کارهاى نیک بندگان و چند برابر پاداش آن تاثیرى در مقدرات و سرنوشت افراد در شب قدر ندارد، از گفتن و دانستن آن چه سودى عاید بندگان مى شود؟ اگر نزول قرآن در شب قدر و بیان کردن این مطلب، سود و زیانى را متوجه هیچ کس نمى کند، چه انگیزه اى در اعلام این شب نهفته است؟ اگر دانستن نزول فرشتگان، در نتیجه تلاش افراد سودمند نباشد، چرا باید مردم در جریان آن باشند و دانستن آن چه گره ای از کار بندگان مى گشاید؟ مى دانیم که کار بیهوده حتى از افراد عادى و معمولى پسندیده نیست، چه رسد به پروردگار آسمان و زمین که هیچ کارى را بدون حکمت و مصلحت انجام نمى دهد. حکمت معرفى شب قدر به عنوان شبى که قرآن در آن نازل شده و شبى که مقدرات در آن سامان داده مى شود، این است که بنده سرنوشت و مقدرات خویش را به قرآن پیوند بزند و آن را سرمشق و سرچشمه فکر و عمل خویش قرار بدهد،اگر کردارش موافق با قرآن و در جهت آن باشد، عمل کننده به آن سعادتمند است واگر خداى نکرده مخالف با قرآن باشد، فاعل آن شقى خواهد بود.


?- اجماع و سیره مسلمانان

مى دانیم که همه دانشمندان اسلام و مسلمانان از هر فرقه و گروهى، بر اهمیت شب قدر و احیاى آن تاکید فراوان دارند و به شب زنده دارى آن شب، اهتمام مى ورزند. نقل شده که یکى از دانشمندان بزرگ اسلام، براى اینکه شب قدر را درک کند، یک سال تمام یعنى حدود 357 شب، از سر شب تا به صبح شب زنده دارى کرد.(2) این همه اقبال و توجه به تشکیل اجتماعات با شکوه براى خواندن دعا و مناجات و راز و نیاز و تضرع و ابتهال، همراه گریه وزارى و استغفار، برخاسته از یک واقعیت انکارناپذیر است و آن دخالت انسان ها در سرنوشت خودشان است.


?- سفارش امامان دین بر احیاى شب قدر حتى در حال بیمارى

 امام صادق(ع) به ابوبصیر مى فرماید: ((وصل فى کل واحده منهما مئه رکعه))؛ در هر یک از دو شب بیست و یکم و بیست و سوم صد رکعت نماز بخوان ((واحیهما ان استطعت الى النور))؛ تا مى توانى آن دو شب را تا سپیده صبح شب زنده دارى کن ((واغتسل فیهما))؛ در آن دو شب غسل کن. ابو بصیر عرض کرد اگر نتوانستم ایستاده نماز بخوانم؟ فرمودند: نشسته بخوان. اگر باز هم نتوانستم؟ خوابیده بخوان.
اگر باز هم نتوانستم؟ ایرادى ندارد که سر شب کمى بخوابى و باقى مانده شب ر، به هر نحوى که مى توانى به عبادت بپردازى، چون در ماه رمضان، درهاى آسمان گشوده است، شیطان ها در زنجیرند و اعمال مومنان پذیرفته مى شود. از حدیث فوق، مى توان تاثیر فراوان کارهاى انسان را بر سرنوشت او ارزیابى کرد. مى بینیم ابوبصیر که یک راوى زبردست و کار کشته در فن روایت است، با پیش بردن مرحله به مرحله سوال ها در صدد آن است که ژرفاى شب قدر و اهمیت عمل در آن شب را به دست آورد؛ امام (ع) هم، چنان بر اهمیت عبادت در شب قدر پافشارى مى فرمایند که رضایت نمى دهند بنده حتى اگر بیمار باشد، از نتیجه اعمال صالح خویش محروم گردد. نکته در خور توجهى که تاثیر انسان را مشخص مى کند، جمله پایانى امام (ع) است که آن را به عنوان ریشه و علت تاکید و تشویق بر عمل صالح بیان فرموده اند؛ آنجا که فرمودند: ((و تقبل اعمال المومنین))؛ اعمال مومنان در شب قدر پذیرفته مى شود. (3)


5- تشویق زیاد به دعاهاى ماثور و راز و نیاز

 مى دانیم که دعاهاى شب قدر، از طولانى ترین و پر محتواترین دعاهاست؛ دعاهایى مانند ((جوشن کبیر))، ((ابوحمزه ثمالى)) و امثال آن ه، که اگر با حال و توجه خوانده شود، مایه انقلاب و دگرگونى روحى است، ادعیه اى که انسان را با دریایى از معارف آشنا مى کند. انسان با خواندن دعا از یک طرف، با یاد آورى لطف، گذشت، کرم، رحمت و بخشش بى پایان خداى مهربان او را در کنار و دستگیر خویش مى بیند و نور امید در دلش مى درخشد و از دیگر سو، با یاد آوردن سختى هاى جان کندن، تنگى و فشار قبر، گرفتارىهاى عالم برزخ، حساب و کتاب فرداى قیامت، شعله هاى دردناک و سوزان دوزخ و حسابرسى دقیق در صحراى محشر، تمام وجودش، سرشار از ترس و نگرانى گردیده و آنچه عیش و نوش است فراموش کرده و گذشته خود و آنچه بوده و کرده است را با آنچه باید باشد مى سنجد و زیانى که در گذشته متوجه وى شده است را در مى یابد و علاوه بر شک و تردیدى که نسبت به راه و روش نا مطلوب خویش پیدا مى کند، ندامت سراسر وجودش را پر کرده و تصمیمى سرنوشت ساز مى گیرد و مسیر زندگى اش را دگرگون مى کند. اگر هم به این مرحله نرسد، لااقل بر کردار خود بیشتر مواظبت خواهد داشت؛ زیرا بیم و امیدى که دستاورد شب قدر است در مراحل زندگى به یارىاش مى شتابد. در مقابل، اگر کسى از دعا رو برگرداند و شب قدر را هم به غفلت سپرى کند، در همان جمود و غفلت، زندگى را به پایان خواهد برد و سرنوشتى شقاوت بار در انتظارش مى باشد. از گفتار فوق، این نتیجه به دست مىآید که در واقع خود انسان وارد مسیر سرنوشت خویش گشته و آن را تغییر مى دهد. گاهى براى پیمودن مسیر مقدرات، بر بال دعا و گاه بر بال عمل مى نشیند؛ گر چه دعا هم نوعى عمل محسوب مى شود. بنابراین، دعا در شب هاى قدر که یک کار اختیارى است منشااثر است و در سرنوشت افراد دخالت دارد؛ به همین دلیل به آن سفارش اکید شده است. علاوه بر سفارش شفاهى بزرگان دین و علماى اسلام به خواندن دعاها در طول سال، در شب هاى قدر تاکید بیشترى بر این امر شده است؛ پس حتما منشا اثر است وگرنه کار لغو و بیهوده از بزرگان سر نمى زند.


6- نکوهش بهره نبردن از شب قدر

 پیامبر گرامى اسلام (ص) فرمودند: ((من ادرک لیله القدر، فلم یغفر له فابعده الله )) (4)؛ از خداوند به دور باد و نفرین بر کسى که به شب قدر برسد و زنده باشد، اما آمرزیده نشود. با این حدیث نقش انسان در تعیین سرنوشت خود واضح تر مى گردد و معلوم مى شود که بدبختى و شقاوت مقدر در شب قدر، نتیجه کار خود بندگان است وگرنه از نظر منطقى با توجه به شان و مقام پیامبر گرامى (ص) قابل قبول نیست که آن بزرگوار به خاطر انجام ندادن کارى بى اثر و بى خاصیت، سهل انگاران را نکوهش و مذمت فرمایند. ((انس بن مالک)) از پیامبر(ص) نقل کرده که فرمودند:((ان هذا الشهر قد حضرکم))؛ ماه مبارک به شما رو آورده است. ((و فیه لیله خیر من الف شهر))؛ در این ماه شبى است که برتر از هزار ماه است. ((من حرمها فقد حرم الخیر کله))؛ هر کس از فیض شب قدر محروم گردد، از تمام خیرات بى نصیب مانده است. ((ولا یحرم خیرها الا محروم)) (5)؛ و محروم نمى ماند از برکات شب قدر، مگر کسى که خویشتن را محروم کرده است. روایات، بعضى از گناهان را مانع بهره بردارى گناهکار از شب قدر دانسته اند، از جمله آن کارها میخوارگى یا ((دایم الخمر)) بودن و نیز آزار پدر و مادر است.


7- شب قدر مکمل اعمال صالح

 یکى از دلایل تفضل شب قدر به امت اسلام، کامل و پر کردن پیمانه اعمال صالح مسلمانان و جبران کمبودهاى آنان است، تا با دستى پر این جهان را ترک کنند. پیش از این گفتیم که امام صادق(ع) در تفسیر آیه شریفه ((لیله القدر خیر من الف شهر)) فرمودند: مراد این است که انجام کار خوب در آن شب برابر عمل صالح در طول هزار ماه است. روایتى نیز از امام باقر(ع) وارد شده، در پاسخ به این پرسش که چرا شب قدر به وجود آمده و به عبارت دیگر فلسفه شب قدر چیست؟ ایشان مى فرمایند: ((و لولا ما یضاعف الله للمومنین، لما بلغوا ولکن الله عز و جل یضاعف لهم الحسنات))؛ اگر خداوند کارهاى مومنان را چند برابر نکند به سر حد کمال نمى رسند، اما از راه لطف کارهاى نیکوى آن ها را چند برابر مى فرماید تا کاستى هایشان جبران شود. از این روایت و روایت قبلى به خوبى مى توان فهمید که مبنا و اساس، عمل صالح خود بنده است؛ هنگامى که یک عمل صالح معمولى با زمانى پر برکت و مقدس همراه گردد، از ارزشى چند برابر برخوردار مى شود و گاه همراه شدن یک عمل صالح با ولایت و اعتقاد و امامت مى تواند انسان را به اوج شرافت برساند؛ پس، راز سعادتمند شدن انسان ها در شب قدر، عمل اختیارى صالحى است که با عنایت خداوند، برکت یافته و چند برابر مى شود. در روایات به پاره اى از اعمال سفارش شده که نتیجه ویژه آن در شب قدر نهفته است.


8- نتیجه بخش بودن بعضى از اعمال در شب قدر:

 1- نماز ((انس بن مالک)) از پیامبر گرامى(ص) روایت کرده که فرمودند: ((من صلى من اول شهر رمضان الى آخره فى جماعه فقد اخذ بحظا من لیله القدر)) (6)؛ کسى که از اول تا آخر ماه مبارک، در نماز جماعت حاضر شود، بهره اى از شب قدر نصیبش شده است.
2- افطارى دادن با مال حلال ((ابو شی ابن حیان)) از پیامبر اکرم(ص) نقل کرده که فرمودند: ((من فطر صائما فى شهر رمضان من کسب حلال صلت علیه الملائکه و لیالى رمضان کلها و صافحه جبرائیل(ع) لیله القدر و من صافحه جبرائیل(ع) یرق قلبه و تکثر دموعه...)) (7)؛ کسى که با مالى که از راه حلال به دست آورده، روزه دارى را افطار دهد، در تمام شب هاى رمضان فرشتگان بر او درود فرستند و جبرئیل در شب قدر با وى مصافحه کند، نشانه مصافحه جبرئیل آن است که دل مصافحه شونده نرم و اشکش جارى مى شود.
3- صدقه درباره امام زین العابدین(ع) آمده است: ((کان اذا دخل شهر رمضان تصدق فى کل یوم بدرهم فیقول: لعلى اصیب لیله القدر)) (8)؛ در هر روز ماه مبارک یک درهم صدقه مى دادند، آن گاه مى فرمودند: شاید با این کار، شب قدر را دریابم و از آن بهره گیرم. ((عبدالله بن مسعود)) روایت مى کند که شبى رسول خدا(ص) از نماز عشا فارغ شد، مردى از میان صفوف برخاست و گفت: اى مهاجران و انصار، مردى غریبم و بر هیچ چیز قدرت ندارم. مرا طعامى دهید. رسول خدا گفت: اى فقیر، ذکر غریب مکن که دل مرا اندوهگین ساختى. بعد از آن فرمودند: غریبان چهار قسمتند: 1- مسجدى که در میان قومى باشد که در آنجا نروند و نماز نخوانند. 2- مصحفى و قرآنى که در خانه اى باشد و مردم آن خانه از آن تلاوت نکنند. 3- عالمى که در میان جماعتى باشد و ایشان تفقد وى نکنند و از او مسایل دینى سوال نکنند. 4- اسیران اهل اسلام که در میان کفار باشند، پس فرمود: کیست که موونه و غذاى این مرد را کفایت کند تا در فردوس اعلا خدا او را جاى دهد؟ حضرت على(ع) برخاست و دست سائل را گرفت و به حجره فاطمه زهرا(س) رفت و گفت: اى دختر رسول خد، در کار این میهمان نظرى کن. حضرت زهرا فرمود: در خانه طعام اندکى موجود است و حسن و حسین گرسنه اند و شما روزه دارید و آن طعام یک نفر را بیشتر کفایت نمى کند. على(ع) فرمود: آن را حاضر کن.
فاطمه(س) طعام را پیش آورد. حضرت امیر آن طعام را پیش میهمان نهاد و با خود گفت که اگر من از این طعام بخورم میهمان را کافى نباشد و اگر نخورم سبب خجالت میهمان شود، پس دست دراز کرد به سوى چراغ و چنان نشان داد که چراغ را اصلاح مى کنم و آن را خاموش کرد و فاطمه(س) را گفت در روشن کردن چراغ دیگر تعلل کن تا میهمان از خوردن غذا فارغ شود و خود حضرت دهان را مى جنباند تا مهمان تصور کند که على غذا مى خورد. و چون میهمان از غذا خوردن فارغ شد فاطمه(س) چراغ را آورد و طعام همچنان برجاى بود. امیرالمومنین فرمود: اى فقیر، چرا طعام خود را نخوردى؟ گفت: سیر شدم؛ پس على(ع) و فاطمه(س) و حسن(ع) و حسین(ع) و فضه و همسایگان از آن طعام خوردند و هنوز باقى بود. (9)

4- شب زنده دارى حضرت رسول (ص) فرمودند: ((من احیا لیله القدر حول عنه العذاب الى السنه القابله)) (10)؛ کسى که شب قدر را شب زنده دارى کند، تا شب قدر آینده، عذاب دوزخ از او دور گردد.
5- غسل و شب زنده دارى امام موسى بن جعفر(ع) فرمودند: ((من اغتسل لیله القدر و احیاها الى طلوع الفجر خرج من ذنوبه)) (11)؛ کسى که در شب قدر غسل کرده و تا سپیده صبح شب زنده دارى کند، گناهانش آمرزیده مى شود. روایاتى که ذکر شد به خوبى دلالت دارند که برخى مقدرات و پاداش ه، مانند دور شدن عذاب دوز که در حدیث پیامبر اکرم(ص) ذکر شده بود، نتیجه کار خود بندگان است. موارد فوق مى تواند براى نشان دادن اینکه سرنوشت هر انسانى در شب قدر به دست خودش رقم مى خورد، کافى باشد، ولى براى تکمیل بحث، نکاتى چند که خارج از چارچوب شب قدر و نشان دهنده موثر بودن انسان در تعیین سرنوشت خویش است را مطرح مى کنیم. این بحث تکمیلى را در دو بخش انجام مى دهیم:  

1-عمل و پاداش آن در ماه مبارک رمضان. 2-عمل و پاداش آن، صرف نظر از زمان خاص.
1- پاداش ها در ماه مبارک رمضان

امام هشتم على بن موسى الرضا(ع) فرمودند: در ماه مبارک کارهاى خوب پذیرفته و کارهاى زشت بخشیده شده است. خواندن یک آیه قرآن در این ماه، برابر با یک ختم قرآن در ماه هاى دیگر است. کسى که برادر خود را با یک لبخند شاد کند، در روز واپسین خداوند دلش را شاد کرده و مژده بهشت به او دهد. کسى که مومنى را در این ماه یارى کند، خداوند در روزى که قدم ها بر پل صراط مى لغزند او را دستگیرى کرده و از پل صراط عبورش خواهد داد. هرکس خشم خود را نگه دارد، خداوند در روز قیامت بر وى خشم نکند. هرکس درمانده اى را فریادرسى کند، خداوند در روز قیامت وى را از رسوایى بزرگ ایمن گرداند و رسوایش نکند. کسى که ستمدیده اى را یارى کند، خداوند او را در دنی، در مقابل دشمنانش یارى کرده و در روز قیامت نیز، در موقف حساب و میزان یاریش فرماید. (12) و در روایت دیگر امام صادق(ع) از پیامبر اکرم(ص) روایت کرده که فرمودند: کسى که ماه مبارک رمضان را روزه دارد و از حرام و تهمت زدن به دیگران اجتناب ورزد، خدا از او خشنود شده و بهشت را بر او واجب و حتمى مى کند. (13) دو روایت بالا ارتباط محکم پاداش ها و اعمال بنده در ماه مبارک و نقش انسان در ترسیم سیماى درونى او را کاملا آشکار نموده است.
2- پاداش عمل با صرف نظر از زمان خاص آیات و روایات فراوانى هست که بعضى دگرگونى ها و پاداش هاى خاص را نتیجه کار بنده دانسته، یا عمل او را تنها عامل معرفى کرده اند.

نمونه اى از این آیات و روایات: ((ان الله لا یغیر ما بقوم حتى یغیروا ما بانفسهم))(14)؛ در حقیقت خدا حال قومى را تغییر نمى دهد، تا آنان حال خود را تغییر دهند. ((ظهر الفساد فى البر والبحر بما کسبت ایدى الناس لیذیقهم بعض الذى عملوا لعلهم یرجعون)) (15)؛ به سبب اعمال مردم، فساد در خشکى و دریا آشکار شد تا به آنان جزاى بعضى از کارهایشان را بچشانند، باشد که باز گردند. دعا دگرگون کننده سرنوشت ((ابن حبان)) و ((حاکم)) از پیامبر اکرم(ص) روایت کرده اند که فرمود: فقط دعاست که تقدیر و سرنوشت ها را دگرگون مى کند و تنها نیکى است که مایه افزایش عمر مى گردد. گاهى شخص گناهى را مرتکب مى شود و به واسطه آن از روزى و نعمتى محروم می ماند.

 

1- اصول کافى ، ج 4، ص 158.مى گردد (16).
2-
فوائد الرضویه ، ص 10 - قصص العلم، ص 18- سیماى فرزانگان ، ج 3.
3- وسائل الشیعه، ج 10، باب 32، ص 354.
4- بحار الانوار ، ج 94، ص 80، ح 47.
5- کنزالعمال ، ج 8 ، ص 534، ح 24028.
6- همان ، ص 545، ح 24090.
7- الترغیب و الترهیب ، ج 2 ، ص 95، ح 14.
8- بحار الانوار ، ج 95، ص 82.
9- تفسیر منهج الصادقین ، ج 9 ، ص 237.
10- بحار الانوار ، ج 95، ص 145.
11- همان ، ج 80، ص 128.
12- همان ، ج 93، ص 341.
13- همان ، ص 346.
14- رعد ، آیه 11.
15- روم ، آیه 41.
16- تحفه الاحوذى ، ج 6 ، ص 348 ، ح 2225.


  
  
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >