روزى امام صادق(علیه السلام) به مجلس منصور دوانیقى وارد شد. طبیب هندى کنار خلیفه نشسته بود.او کتابهایى که در موضوع (علم طب) نگاشته شده بود را براى خلیفه مىخواند تا ضمن سرگرم ساختن او بر معلومات خلیفه بیفزاید.
امام صادق (علیه السلام) درگوشهى مجلس نشست.بارانى ازهیبت و ابهت از چهره حضرت مى بارید. مدتى گذشت.هنگامى که طبیب از خواندن کتابها فارغ شد،نگاهش به امام صادق(علیه السلام) دوخته شد. لحظاتى مشغول تماشاى سیماى حضرت شد.
ابهت و صلابت امام تنش را لرزاند. نگاهش را به سوى خلیفه برگرداند و با این سوال سکوت را شکست:
ـ این مرد کیست؟
ـ او عالم آل محمد(صلّی الله علیه وآله) است.
ـ آیا میل دارد از اندوختههاى علمى من بهره مند گردد
نگاه خلیفه روى امام قرار گرفت. قبل از این که چیزى بگوید، امام لب به سخن گشود:
ـ نه!
طبیب که از پاسخ امام شگفتش زده بود، پرسید:
ـ چرا؟
ـ چون بهتر از آنچه تو دارى، در اختیار دارم.
ـ چه چیز در اختیار دارى؟
ـ گرمى را با سردى معالجه مىکنم و سردى را با گرمى، رطوبت را با خشکى درمان میکنم و خشکى را با رطوبت و آنچه را که پیامبر اسلام (صلّی الله علیه وآله) فرموده به کار مىبندم و نتیجه کار را به خداوند وا مىگذارم.
سپس به سخن جدش رسول الله(صلّی الله علیه وآله) اشاره کرده، افزود: (معده خانه هربیمارى و پرهیز، سر هر درمان است.)
طبیب هندى براى این که سخنان امام را سبک جلوه دهد، پرسید:
مگر طب غیر از اینها است که گفتى؟!
امام فرمود: گمان مىکنى من ـ مثل تو ـ اینها را از کتابهاى طبى آموختهام؟!
ـ حتما, غیر از این، راهى براى فراگیرى علم طب وجود ندارد.
ـ نه، به خدا سوگند، جز از خداوند، ازدیگرى نیاموختهام. اکنون بگو کدام یک از من و تو درعلم طب داناتریم؟
ـ کار من طبابت است و حتما در طب از شما عالم ترم.
ـ پس لطفا به سوالهایم پاسخ گویید.
ـ بپرسید.
ـ چرا سر آدمى یک پارچه نیست و از قطعات مختلف به وجود آمده است؟
ـ نمى دانم.
ـ چرا پیشانى مانند سر انسان از مو پوشیده نیست؟
ـ نمىدانم.
ـ چرا بر روى پیشانى خطوط مختلفى نقش بسته است؟
ـ نمى دانم.
ـ چرا ابروها در بالاى دیدگان انسان قرار گرفته است؟
ـ نمى دانم.
ـ چرا چشمهاى انسان به شکل لوزى ساخته شده است؟
ـ نمى دانم.
ـ چرا بینى میان دو چشم قرار گرفته است؟
ـ نمى دانم.
ـ چرا سوراخهاى بینى در زیر آن خلق شده است؟
ـ نمى دانم.
ـ چرا لب فوقانى و سبیل در قسمت بالاى دهان آفریده شده است؟
ـ نمى دانم.
ـ چرا دندانهاى جلوى، تیز و دندانهاى آسیاب ، پهن و دندانهاى انیاب ( نیش )، دراز آفریده شده است؟
ـ نمى دانم.
ـ چرا کف دست و پا، مو ندارد؟
ـ نمى دانم.
ـ چرا ناخن و موهاى سر انسان روح ندارند؟
ـ نمىدانم.
ـ چرا قلب، صنوبرى شکل آفریده شده است؟
ـ نمى دانم.
ـ چرا ریه در دو قسمت آفریده شده و در جاى خود متحرک است؟
ـ نمىدانم.
ـ چرا کاسهی زانوها رو به جلو قرار دارد؟
ـ نمى دانم.
ـ چرا میان کف پا، گود است و با زمین تماس ندارد؟
ـ نمىدانم.
ـ اى طبیب هندى! ولى من به فضل خداوند، به حکمت و پاسخ این سوالها آگاهم.
طبیب که چارهاى جز تسلیم شدن نداشت، گفت: پاسخها را بگویید تا بهره مند گردم.آن گاه امام(علیه السلام) به ترتیب به یکایک سوالهاى مطرح شده، چنین پاسخ گفتند:
ـ به این جهت سر از قطعات مختلف تشکیل شده و شکافهایى برایش قرار داده شده است تا صداع (سردرد) آن را نیازارد.
ـ خداوند مو را بالاى سر رویانده تا به وسیله آن روغن لازم به مغز برسد و بخار مغز از طریق موها خارج شود. همین طور، پوششى براى سرما و گرما باشد. ولى در پیشانى مو نیافریده تا چشمها مزاحمى نداشته باشند و بتوانند به راحتى نور بگیرند.
ـ ابروها را بالاى چشم قرار داد تا به اندازه کافى به چشمها نور برسد و نیز از رسیدن نور زیاد جلوگیرى کند. چون زیادى نور، چشم را آزار داده و زمینه معیوب شدن آن را فراهم مى سازد.
ـ چشمها به شکل لوزى آفریده شده تا داروهایى که با سرمه استعمال مىشود، به آسانى وارد چشم شده، چرک مرض به آسانى ازآن به وسیله اشک خارج شود.
ـ به این جهت بینى را میان دو چشم قرار داده است که بینى نور را به دو قسمت مساوى تقسیم مى کندتا نوربه طوراعتدال به چشمها برسد.
ـ سوراخهاى بینى را در پایین آن آفریده تا چرکهاى انباشته شده در مغز ازاین سوراخها بیرون شده و بوهاى معطرکه به وسیله هوا متصاعد مىگردد, از آن، بالا رود.
ـ لب و سبیل را به این جهت روى دهان قرار داده است تا از ورود کثافات دماغ به داخل دهان جلوگیرى کند. و نیز مانع آلوده شدن خوراکىها گردد.
ـ دندانهاى جلو را تیزتر آفریده تا غذا را قطعه قطعه سازند. دندانهاى آسیاب را پهن خلق کرده تا غذا به وسیله آنها کوبیده و نرم گردند. دندانهاى انیاب را درازتر آفریده تا میان دندانهاى آسیاب ودندانهاى پیشین، چون ستونى استوار باشند.
ـ کف دست و پاها مو ندارند تا بتوانیم اشیإ را به وسیله آنها لمس نموده ، از قوه لامسه به اندازه کافى استفاده نماییم.
ـ به مو و ناخنهاى تن انسان روح نداده تا چیدن و بریدن آنها دردآور و ناراحت کننده نباشد.
ـ قلب، صنوبرى شکل آفریده شده است تا هنگام آویختگى، نوک باریکش وارد ریه شده و از نسیم آن خنک گردد ونیز مغز سر از حرارت آن آسیب نبیند.
ـ ریه را در دو قسمت آفریده تا قلب میان فشارهاى آن دو ( هنگام باز و بسته شدن ) داخل شده و هوا بگیرد.
ـ این که کاسه زانوها به سمت جلو قرار گرفته، به این جهت است که انسان رو به جلوحرکت مىکند. سنگینى بدن انسان رو به جلو است. وقتى زانوها به عقب خم شوند، تعادل انسان حفظ شده ، راه رفتن و حرکات انسان ناموزون و لرزان نمىشود.
ـ این که کف پاها را گود و قوسى مانند، خلق کرده به این جهت است که تمام کف پاها با زمین تماس پیدا نکند. زیرا اگر تمام کف پاها به زمین تماس پیدا کند، پا، چشم و اعصاب صدمه مىبینند.
طبیب که تاکنون سکوت کرده و به سخنان امام گوش مى داد، با عجب پرسید:
ـ اینها را از کجا مى دانى؟!
ـ از پدرانم فراگرفتهام؛ پدرانم از رسول خد(صلّی الله علیه وآله) آموختهاند؛ رسول خد(صلّی الله علیه وآله) ازجبرئیل و جبرئیل از خداوند متعال فرا گرفته است.طبیب هندى که چنین شخصیت علمى را در عمرش ندیده بود، به فکر فرو رفت. آنگاه در حالى که محو تماشاى سیماى امام بود، چنین لب به سخن گشود:
ـ تصدیق مىکنم و شهادت مىدهم که جز خداى یگانه ، خدایى نیست و محمد (صلّی الله علیه وآله) فرستاده اوست. به خدا سوگند، تاکنون کسى را در طب، عالم تر از تو ندیدهام.